پارک، حتّا اولویتِ آخر من برای گذرانِ فراغت نیست. برای همین نمینویسم که امشب رفتیم پارک کوهستان و خلافِ باقیِ اوقات، خیلی هم شلوغ بود. البته، هولدرلین اینطور میگفت. میگفت آخر هفته هم اینجور هجوم نمیآورند اینجا و خُب … من، اولینبارم بود که در این پارک بودم و چیزی هم چشمم را نگرفت و دلم را خوش نکرد تا دربارهاش پُرگویی کنم مگر تئاترِ خیابانی یک گروه نمایشِ محلّی.
«سرتو بدزد رفیق» نامِ این نمایشِ پانزده دقیقهای چهارنفره بود که نزدیکِ زمین بازیِ بچّهها اجرا شد و تلفیقی بود از تئاتر و پارکور. قصهاش گوشه و کنایهای بود به تبلیغات؛ از تراکتهای خیابانی تا تبرّک و رُبِ گوجهاش و غیره. پارکورش هم که چیزی شبیه ژانگولر بود. من تازه دو هفته است که فهمیدهام هنری به اسمِ پارکور در جهان وجود دارد. خلاصه، فکر میکنم بیشتر بچّههایی که میانِ جمعیّت بودند از نمایش خوششان آمد. مدرکام؟ ریسهی بیوقفهی آن دو پسرک که یکی بلوز نارنجی پوشیده بود و دیگری، توی بغلش توپ پلاستیکی قرمز داشت. و البته بزرگترها هم – فکر میکنم- بدشان نیامد. پیرمرد و پیرزنی گوشهی دکّهی بلیتفروشی نشسته بودند، روی از این صندلیهای تاشو. نمیدانید چقدر خوشگل زل زده بودند به بازیگرها. فیلمِ مدارکِ ارائهشده موجود است و دارم فکر میکنم چهجوری حجمِ آن را کم و روی یوتیوبی، چیزی آپلود کنم برای خاطرِ هموطنان در نقاط مختلف کشور. البته، یزدیها میتوانند اجرای بعدیِ این نمایش را در مجتمع فرهنگی، تفریحی مهنور ببینند، امشب.