چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

عفاف چیست؟ این سؤالی بود که چندی پیش‌تر سمیّه‌ی عزیز در بر ساحل سلامت طرح کرد و به بهانه‌ی شهادت حضرتش، فاطمه (س) درباره‌اش نوشت.

از قضا، چند شب‌ قبل‌تر از این نیز، من و زهره بحث مفصّلی داشتیم با یکدیگر در این‌باره. بهانه‌ی ما نیز چندان دور نبود از آنچه علّت شده است برای نوشتن ِ سمیّه جان. خنده‌دارش این بود که ما نمی‌توانستیم مصداق‌های عینی عفافی که بهش توصیه می‌شود را نام ببریم حتّا! اینکه آدم عفاف پیشه کند یعنی چه؟ برای‌مان مفهوم نبود. به قول سمیّه؛ آیا عفاف یک خصلت اجتماعی است؟ آیا یک صفت حسنه است و یا یک ویژگی اخلاقی؟

آن شب، بحث من و زهره از اینجا شروع شد که داشتم برایش تعریف می‌کردم در کتابِ دین و زندگی سوّم دبیرستان نوشته‌اند که وظیفه‌ی جوانی که به بلوغ جنسی و عقلی رسیده امّا هنوز امکان ازدواج پیدا نکرده این است که بنا بر آیه‌ی ۳۳ از سوره‌ی نور، راه عفاف در پیش گیرد. سپس، مؤلف محترم توضیح داده‌اند که “قرآن کریم، هیچ راهی جز عفاف و پاکدامنی و مهارنفس را نمی‌پذیرد. زیرا، خدایی که غریزه‌ی جنسی را به انسان داده، هم او به انسان نیروی ایمان و اراده‌ای بخشیده که بتواند خویشتن‌داری کند و مانع گناه شود.” در ادامه نیز، یک‌سری راه‌حل پیشنهاد کرده‌اند تا جوانِ به بلوغ جنسی و عقلی رسیده به کار گیرد بلکه عفاف و مهار‌نفس آسان‌تر شود!!!

راه‌حل‌های پیشنهادی عبارت بودند از؛

  1. ارزش گذاشتن به خود و توجّه به کرامت نفس خود.
  2. برنامه‌ریزی درست روزانه به گونه‌ای که بی‌برنامه‌گی از بین برود.
  3. معاشرت نکردن با افراد بی‌بندو‌بار.
  4. خواندن نماز به جماعت با حضور در مسجد.
  5. کنترل نگاه به نامحرم.
  6. حضور در مجالس دینی پُرمحتوا!
  7. شرکت در فعّالیّت‌های اجتماعی و فرهنگی سازنده و رشد‌دهنده.
  8. دوری از فیلم‌ها، کتاب‌ها و برنامه‌های تحریک‌کننده.
  9. ورزش کردن در ساعات معیّن.

علاوه بر این، در کتاب دین و زندگی دوّم دبیرستان نیز درسی هست با عنوان زیبایی عفاف، در آنجا از پوشش مناسب به عنوان نشانه‌ی عفاف و عزّت‌نفس نامبرده شده است. (ص ۱۴۳) در ادامه‌ی این مبحث، درباره‌ی حجاب توضیح داده شده است و تنها یک‌بار دیگر از واژه‌ی عفاف سخن به میان آمده است با این تیتر؛ آیا در قرآن کریم درباره‌ی عفاف و پوشش دستور خاصی وجود دارد؟ و در پاسخ نوشته شده که “دین اسلام، در ادامه‌ی دعوت پیامبران الهی و به طور کامل‌تر و دقیق‌تر بر عفاف زن مسلمان تأکید نموده و حدود پوشش او را تعیین کرده است.” (ص ۱۴۵) برای تضمین نیز مجدداً به آیه‌های ۳۰ و ۳۱ از سوره‌ی نور اشاره شده است.

خب، مضحک نیست که در مملکتِ اسلامی ما درباره‌ی چنین موضوع ظاهراً پُراهمیّتی!، یعنی عفاف، در همه‌ی اخبار و جراید و رادیو و تلویزیون‌ و آموزش و پرورش و دانشگاه و … صحبت می‌شود امّا اطلاعاتی که ارائه می‌گردد، برای تمام گروه‌های سنّی و تحصیلی، به قدر همین مطالبِ اندک در کتاب‌های دبیرستان است و استدلال و راه‌حل‌های پیشنهادی‌شان نیز، همیشه، به همین اندازه ساده و سطحی است! طوری که، ما هنوز واقعاً نمی‌دانیم منظور از این واژه‌ی مبهم غریب چیست که مدام روضه‌اش را می‌خوانند برای‌مان. حتّا در جاده‌ها نیز “تابلوهای راهنما با محوریّت عفاف” نصب می‌کنند بلکه شیرفهم بشویم منتها، ما همچنان اندر خم یک‌ کوچه‌ایم؛ اینها که شما می‌گویید یعنی چه؟

امشب، وقتی که از علی‌اکبر دهخدا سؤال کردم درباره‌ی عفاف، پاسخ دادند که؛ عفاف یعنی بازایستادن از حرام و پارسایی نمودن، خودداری و امتناع از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار باشد خواه در کردار (+) پارسایی و پرهیزگاری، نهفتگی، خویشتن‌داری، پاک‌دامنی، عفت (+) آن وقت، بی عفاف می‌شود ناپاکی (+) و هتک عفاف نیز یعنی هتک ناموس، لکه‌دار ساختن گوهر عفت زن، ازاله‌ی بکا.رت (+)

در اینترنت که قاعدتاً مطالب درست و درمانِ مستدلِ دینی یا اجتماعی دراین‌باره پیدا نمی‌شود یا کمتر پیدا می‌شود. سروته‌اش، در مجموع مقاله‌هایی از این دست بود که بیشتر تعریف هستند و توضیح. غافل از اینکه، تحقیق و تفحّص در اندیشه‌های والای معصومین زمانی می‌تواند کارایی داشته باشد (به عنوان الگویی برای زندگی) که سیره‌ی ایشان متناسب با شرایط مکانی و زمانی جامعه‌ی امروز کاربردی شده باشد. امّا، به قول سمیّه، در مملکت ما هیچ‌وقت مفهوم اجتماعی چنین واژه‌هایی در نظر گرفته نشده است و پیش از تبدیل این مفاهیم انتزاعی به یک پدیده‌‌ی اجتماعی، حاکمیّت انتظار کارکرد یا فونکسیونِ مرتبط را داشته است؛ به زور و اجبار و تهدید و ارعاب حتّا. نمونه‌اش طرح‌های شماره‌دار امنیّت‌ اجتماعی! یا طرح راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف که با هر چه مرور و دقّت، دست‌گیرم نشد این کمیته‌ی محترم ترویج و گسترش فرهنگ عفاف! چه مقصود و منظوری را دنبال می‌کنند از بیان یک‌سری سرفصل‌های کلّیِ این‌چنینی؟

در اصل اوّل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از اصول مسلّط بر این نظام (جمهوری اسلامی)نامبرده شده است که پنج اصل اعتقادی مسلمانان یعنی توحید، نبوّت، معاد، عدالت و امامت هستند به علاوه‌ی یک اصل ششم تحت عنوان کرامات انسان. خیال نمی‌کنم لازم باشد درباره‌ی آیه‌هایی از قرآن بنویسم که بالاترین منزلت و حرمت را برای انسان در نظر گرفته است و اشاره کنم به آن مقام خلیفهالهی و هکذا. پس، اگر این نظام بر مبنای قانون اساسی و اصولش است پس، کرامات انسانی نیز مورد قبول آقایان هست ان‌شاءالله. خب، حالا چنین پذیرشی، مستلزم تن دادن به اسباب و لوازمی است. با حلوا حلوا کردن که دهان آدم شیرین نمی‌شود! منتها، جای بسی تأسف است که شیوه‌ی رفتار و عملکردِ مسئولان نشان می‌دهد که از کرامات انسانی تنها بسنده شده است به همان ذکر جزئی در قانون اساسی و دیگر اعتقاد به لوازم آن جایی ندارد در برنامه و مسلک ایشان. شما مقوله‌های حقوقی را فرض کنید، اقتصادی را، سیاسی و فرهنگی را. کرامت انسانی یعنی انسان و زندگی‌اش واجد اهمیّت است. باید شرایط مهیّا شود برای آسانی و رفاهِ زندگی این بشر! اینکه انسان آسان و در آسایش زندگی کند کرامت است نه اینکه مردم گرفتار رنج و مرارت باشند و مسئولان خیال کنند که … به فرض، من حرفِ شما را که می‌گویی کرامت انسانی زن، در سایه‌ی عفاف او تأمین می‌شود قبول کنم. والله، به پیر و پیغمبر ِ خودتان و همین عاشورا و کربلا قسم، کرامات انسانی منافات دارد با اینکه شما هی دارید دمار از روزگار بچّه‌های مردم در می‌آورید و انگاری، اگر هر چند وقت یک‌بار عصبی نکنید ملّت را آرام نمی‌گیرید!!! من نمی‌فهمم معیار و میزانِ شما قرآن است، قانون است یا سلیقه‌ی شخصی خودتان؟ اگر بگویید قرآن، من نگاه که می‌کنم می‌بینم خدای متعال کلّی قربان صدقه‌ی این بشر گِلی‌اش رفته است هی. در قانون هم، بند اوّل از اصل سوّم تأکید می‌کند بر ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی. اصل چهاردهم نیز درباره‌ی برخورد مناسب و اخلاق حسنه و رعایت حقوق انسانی غیرمسلمین است. اصل بیست و دوّم هم که به صراحت درباره‌ی عدم تعرض به حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص می‌گوید.

من که هر چقدر این مصادیق و قوانین را می‌گذارم کنار فعل و عمل شما هیچ نشانی نمی‌بینم از تطابق و پایبندی! حالا، مثلن نخواهم گیر بدهم به این گشت‌های ارشادتان که پاپیچِ جماعت ما می‌شوند، حضرت عبّاسی، شما نمی‌دانید در همین دینِ مبین اسلام، اعتقاد بر این است که “وجود انسان خود به خود و به طور مجرّد معنی‌دار و موجب حرمت است.” پس، رفتار وحشیانه‌تان با آن قسم از مردمانِ به زعم شما اراذل و اوباش! چگونه توجیه می‌شود بر اساس و مبانی فرامین و موازینِ دینی و اسلامی؟؟؟! از نظر اجتماعی و فرهنگی و روان‌شناسی و انسانی‌اش به درک اصلن.

پی.‌نوشت ۱ )؛ با همه‌ی زیادی اضطراب و ضیق وقت بابت امتحان کنکور، خودتان ببینید چقدر رو اعصاب‌ام بوده است این مسئله‌ی عفاف که مجبور شدم دست‌آخر درباره‌اش بنویسم و ذهنم را خلاص کنم کمی.

پی.‌نوشت ۲ )؛ خیلی دوست دارم درباره‌ی این یادداشت سمیّه و نوشته‌های این آقا بنویسم ولی، باید کمی خویشتن‌داری کنم تا این دو هفته بگذرد.

پی.‌نوشت ۳ )؛ تفسیر سوره‌ی نور در کتاب المیزان را می‌توانید در اینجا بخوانید و اگر دوست‌ دارید درباره‌ی کمدی اشتباهات بدانید کلیک کنید اینجا.

۴ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. محمد امین عابدین در 08/08/05 گفت:

    شما از وبلاگ نویسان هوشیار و دانا هستید که به موشکافی مسائل اطرافتان می‌پردازید.

  2. کارگر در 08/08/05 گفت:

    پدرمان در آمد تا این پست گرامیتان را خواندیم!!
    چشممان از حدقه در آمد، کله‌مان ورم نمود و در اثر فشار زیاد اطلاعاتی دچار فراموشی گشتیم!!

  3. خاطره در 08/08/05 گفت:

    درست یا غلط حتم دارم آن ها هم همینطور فکر میکنند…
    در خانه هایشان…

  4. سمیه در 08/08/05 گفت:

    ممنون بانو بابت نوشته. فکر می کنم برای تبدیل شدن مفاهیم اخلاقی به مسایلی اجتماعی باید اینچنین حول مطلب محاجه نمود. این نوشته ها و این سوالات بسیار لازم است.

دیدگاه خود را ارسال کنید