چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

خلافِ همیشه که رسم بوده وقتِ بازی‌های جام‌جهانی گلیم و قالیچه، سفال و پسته هدیه می‌دادند، امسال آقایان ابتکارِ فرهنگی به خرج داده‌اند و می‌خواهند کتاب هدیه بدهند. چه کتابی؟ «یخی که عاشق خورشید شد» نوشته‌ی رضا موزونی. این کتاب به زبان پرتغالی ترجمه شده تا به برزیل برود.

من این کتاب را نخوانده‌ام، ولی برایتان می‌گویم که ماجرای آن درباره‌ی «تکه یخی است که در اوایل بهار هنوز آب نشده و خورشید را می‌بیند و سخت عاشق او می شود. خورشید به او می‌گوید اگر دوستم داری نگاهم نکن و یخ می‌گوید که چه فایده کسی را دوست داشته باشی و نگاهش هم نکنی! برای همین، او هر روز به خورشید نگاه می‌کند و با او حرف می‌زند تا اینکه خورشید می‌بیند یخ آب شده است. بعد از چند هفته، از جای یخ گل آفتابگردان کوچکی می‌روید که به رنگ و شکل خورشید است و همیشه هم دنبال خورشید می‌گردد.»

صبح امروز مراسمِ رونماییِ ترجمه‌ی پرتغالیِ این کتاب با حضور سفیر برزیل، مدیرعامل کانون پرورش ‌فکری کودکان و نوجوانان، حمید درخشان و جمعی‌دیگر از آقایان و مسئولان برگزار شده است.
و آقای مدیرعامل کانون پرورش فکری گفته این کتاب داستانی ا‌ست و برای مخاطبین گروه سنی ب و ج، یعنی دبستانی‌ها، نوشته شده است. او گفته نویسنده و تصویرگر داستان سعی داشته‌اند با ایجاد فضای فانتزی، عشق به زیباییها و مهربانی‌ها را که یک ارزش عام دارند، از اهدافِ خلقت خداوند معرفی کنند. بعد هم از ابر و باد و مه و خورشید و فلک تشکر کرده که دست به دست هم داده‌اند تا یک کتابِ نازکِ کم‌ورقِ بیست‌ صفحه‌ای ترجمه شود! ضمناً این را هم گفته که گام‌های بعدی‌شان محکم‌تر، بلندتر و تاثیرگذارتر خواهد بود و هدف اصلی‌شان المپیک ۲۰۱۶ است. حرف‌هایش را این‌جا بخوانید.

گویا یکی از عواملِ مؤثر در ترجمه و انتشارِ این کتاب مؤسسه فرهنگی و هنری فانوس دریایی بوده که نماینده‌اش در مراسم بوده و صحبت کرده و گفته این کتاب را به‌خاطر شناختی که نسبت به منطقه آمریکای لاتین داشته انتخاب کرده و ادبیات این کتاب ادبیات بسیار خوبی است و دارای محتوای عمیقی  هم هست! آقاهه در ادامه گفته «با توجه به اینکه ۶۲ میلیون کودک و نوجوان پرتغالی زبان در کشور برزیل زندگی می‌کنند این ظرفیت بسیار بزرگی برای کشور ما محسوب می‌شود که باید به نحو احسن از آن استفاده کرد.»

آقای سفیر برزیل هم گفته جام جهانی فوتبال فقط یک اتفاق ورزشی نیست بلکه بسیار بزرگتر از یک واقعه ورزشی است و ما به وسیله‌ی این جام می‌خواهیم به جهانیان این پیام را منتقل کنیم که باید با هم در دوستی کامل زندگی کنیم. بنابراین، صلح بهترین پیام جام جهانی خواهد بود. این کتاب هم حاوی پیام صلح و دوستی برای جهانیان است. در کتاب «یخی که عاشق خورشید شد» درباره‌ی  دو شخصیت با عنوان‌های یخ و خورشید صحبت می‌شود که طبیعتاً بین آنها مخالفت وجود دارد، اما حتی با وجود این مخالفتی که وجود دارد، آن‌ها با هم دوست می‌شوند و این موضوع نشان می‌دهد انسان به‌راحتی می‌تواند هر کاری را انجام دهد! بین برزیل و ایران یک اقیانوس فاصله است و در این کتاب هم، بین یخ و خورشید، یک اقیانوس فاصله وجود دارد اما این اصلاً مهم نیست و هیچ اقیانوسی نمی‌تواند ما را از هم جدا کند.

برای من جالب بود که در خبرها درباره‌ی نویسنده‌ی کتاب خیلی حرف نزده‌اند یا نقلِ قولی از او نیست. از رضا موزونی فقط کتاب «مورچه و گلوله‌ی کاموا» را خوانده‌ام، چندین سالِ قبل. او متولد ۱۳۵۰، اهلِ گیلانفغرب در کرمانشاه است و علاوه‌بر نوشتن داستان و سرودنِ شعر، مجری صدا و سیمای مرکز کرمانشاه و مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه هم بوده و شاید هنوز باشد. موزونی چندتا کتاب به زبان کُردی نوشته و داستانِ یخ و خورشیدش به زبان اسپانیایی هم ترجمه شده است. او در یک مصاحبه گفته «یخی که عاشق خورشید شد اواخر سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات کانون در شمارگان ۱۵ هزار جلد چاپ و منتشر شد و در همان سال‌های اول مورد استقبال کودکان قرار گرفت.  در  یک نظرسنجی که بین کودکان استان سیستان و بلوچستان انجام گرفته بود، این کتاب رتبه‌ی نخست را کسب کرده بود و تعدادی از بچه‌های آن استان برای من لوحی گروهی فرستاده بودند که برایم جالب بود. همچنین، درسال ۱۳۹۱ مورد توجه ناشران ژاپنی در نمایشگاه کتاب توکیو قرار گرفت. نمایش عروسکی آن هم در چهارمحال و بختیاری تولید شد که در جشنواره‌ی عروسکی سال ۹۱ رتبه‌ی ممتاز را کسب کرد.»

خلاصه، این‌جوری‌هاست. کانون پرورش فکری هم با عروسکِ دارای فوتبالیستش و کتابِ رضا موزونی به جام جهانی می‌رود. حوصله داشتید گزارش تصویری مراسم را این‌جا ببینید.

فکر می‌کنم باید برای خودم یک محدودیّت، اجبار یا تنبیهی بگذارم تا دیگر رمان‌های نوجوانِ امروز کانون پرورش فکری را نخوانم. آن دو، سه رُمانِ خوب هم که در شروعِ این طرح چاپ شد انگاری از زیر دست‌شان رد شده و اشتباهی بوده‌اند.

سه هفته‌ی قبل بود که رُمان «فقط بابا می‌تواند من را از خواب بیدار کند» را خواندم. چرا؟ از سر کنجکاوی. چندتا تعریفِ مثبت شنیده بودم درباره‌ی داستان و حرف‌هایی هم درباره‌ی نویسنده‌اش، مژگان بابامرندی. می‌خواستم بدانم چه نوشته که این‌قدر به‌به‌برانگیز بوده است.
کتاب در سریِ اوّلِ طرح رمان «نوجوان امروز» چاپ شده، اواخر سال ۸۹. تا الان آن را نخوانده بودم برای این‌که از اسم و طرحِ جلدش خوشم نمی‌آمد. از بابامرندی هم چیزی نخوانده بودم که وسوسه شوم به خواندنِ این رُمانش. خلاصه، این‌جوری بود تا آن روزی که تسلیمِ کنجکاوی‌ام شدم و کتاب را دست گرفتم و خیلی‌زود هم خواندم.
ماجرای آن درباره‌ی پسربچّه‌ای است که پدرش به جنگ رفته و اسیر شده و حالا برمی‌گردد. پسر ذوق و شوق دارد تا پدرِ قهرمان را ببیند، ولی وقتی با او روبه‌رو می‌شود غافل‌گیر شده و خودش را غریبه حس می‌کند با پدرش. ضمن این‌که پدر نابینا هم شده است زیر شکنجه و این موضوع درد بیش‌تری به دلِ بچّه می‌ریزد. آره، داستان ‌این‌قدر تکراری و دهه شصتی است و خانوم نویسنده سعی کرده با کمی تکنیک این تکراری‌بودنِ موضوع و شخصیّت را کم‌رنگ کند. مثلن چه‌کار کرده؟ داستان را از منظر سه راوی تعریف کرده؛ این پسره، دوستِ ارمنیِ نابینای پسره و یاسمن که دختری است با کم‌توانیِ ذهنی. طی داستان، پسره صدقه‌سر حرف‌های دوستِ ارمنی‌اش و بزرگ‌واری‌های پدرش کم‌کم می‌فهمد اشتباه کرده و دست‌آخر هم نتیجه می‌گیرد بابایش چقدر کاردرست است و قصّه با خنده و بوسه تمام می‌شود.
راستش، من خوشم نیامد. شاید اگر وقتی بچّه بودم – یعنی زمانی‌که منتظرِ اعلامِ اسامیِ اسرای جنگی بودیم و هر عصر با پدرم می‌ایستادم توی صفِ جلوی دکه‌ی روزنامه‌فروشی تا فهرستِ تازه‌ را بخریم – این داستان را می‌خواندم نظرم چیزِ دیگری بود، ولی الان این‌طوری‌ام که فکر می‌کنم به‌قدر کافی جذاب نبود و بیش‌تر شبیه شعاری بود درباره‌ی دشواری‌های پس از جنگ و حرف‌های دفاع مقدّسی.

نکته‌ی دیگر، ویراستاری و صحافی کتاب هم طبقِ معمول افتضاح. انگاری کانون پرورش فکری نذر کرده است رمان بی غلط و غولوط چاپ نکند. وقتِ خواندن، همه‌ی صفحه‌های کتاب هم ورق‌ورق شد. بله، نور علی نور بود در مجموع.

:: قرار این بود که هولدرلین برود غرفه‌‌ی انتشارات شهر قلم و کتاب بفروشد. من هم دوردور کنم توی نمایش‌گاه، تهران و غیره. می‌خواستم بروم دیدنِ دوست‌هایم و حرف بزنم از هر دری. راه هم بروم. بروم ولی‌عصر، پارک ساعی و حتّا سراغ ِ هم‌کارهای سابق‌ام در شهرداری. می‌خواستم زندگیِ قبلی‌ام را دوباره ببینم؛ شب‌های چهارشنبه‌ی اتوبانِ کرج، تاکسی‌های ونک، میدان شهرک غرب و …. ولی، قرارمان به هم خورد. از روز دوّم ِ نمایش‌گاه بهم گفتند اگر دوست داری بیا وایسا توی غرفه جای کامران. کامرانِ کم‌حرفِ کلاه‌به‌سر رفته بود. من؟ قبول کردم.
این‌طوری شد که فقط روز اوّل کمی چرخیدم توی نمایش‌گاه.
در شبستان، آرزوی قزل‌آلا را در غرفه‌ی انتشارات سپیده‌ باوران دیدم و طبیعتن درباره‌ی دردها و علاقه‌های مشترک حرف زدیم. بعد، با هم رفتیم سراغِ آقای قدبلندِ زیادی مهربانِ نشر نون. امسال، نون غرفه‌ی مجزا داشت با کلّی کتاب شعر و داستانِ جدید. همسرِ پُرمهر آقای نون هم در غرفه بود.
ظهر ِ آن روز خانه‌ی خیاط هم رفته بودم. وسطِ جمع‌وجور و بشوربسابِ خانوم کار در منزل، ما نشسته بودیم به حرف و بچه، مودم به دهان، اَدَبَدَ می‌کرد و من داشتم می‌گفتم هنوزم باور نکرده‌ام مامان شده‌ای زهرا.

:: الان، دلم برای آن ده روزِ عزیز و آدم‌هایی که توی غرفه بودند تنگ شده است. چند سالِ قبل، نمایش‌گاه کتاب را در غرفه‌ی انتشارات کانون پرورش فکری گذرانده بودم. کتاب نمی‌فروختم و کارم فقط عکس و خبر بود. بهم خوش گذشته بود، خیلی. فکر می‌کنم سالِ بعد از آن، رفته بودم غرفه‌ی نشر آموت و قرار بود کتاب بفروشم. البته، بیش‌تر پشتِ میزی نشسته بودم که دستگاه پوز روی آن بود و کارت می‌کشیدم. از آن سال، شبستان و آدم‌بزرگ‌ها خیلی خوشم نمی‌آید. سالن کودک و نوجوان، وفورِ بچّه‌ها و کتاب‌های رنگی‌رنگی را بیش‌تر دوست دارم. بچّه‌ها کمکم می‌کنند خوش‌بین و خوش‌حال باشم. امسال هم که توفیقِ اجباری بود و الکی‌الکی وایسادم توی غرفه. هولدرلین هم بود و برای همین، بیش‌ترتر خوش گذشت.

:: خلافِ سالِ قبل، این‌بار گوش به زنگ بودم و همین‌که وقتِ ثبت‌نامِ بن‌کارت‌های دانش‌جویی اعلام شد به هولدرلین و باقیِ دانش‌جوهای فامیل خبر دادم. صد و پنجاه تومان هم بن ِ شهر کتاب داشتم خودم. بااین‌حال، کتاب‌هایی که با خودمان به خانه آوردیم یک‌سومِ پارسال بود. بله، گرانی بی‌داد می‌کند. بی‌داد.

:: حرفِ نشر نون شد، این را هم بنویسم که آقای نون چندتایی کتاب به ما هدیه داد و ما هم چندتایی از کتاب «اگر انار شوم» را ازشان خریدیم تا هدیه بدهیم.

می‌گویند هدیه‌دادن کتاب در روز جهانی کتاب کودک (دوم آوریل برای خارجی‌ها و چهاردهم فروردین برای ایرانی‌ها) دوبرابر روزهای عادی ثواب دارد. «ملّت‌ها را از راه داستان تصوّر کن» شعارِ امسالِ این مناسبت فرهنگی است. فکر کردم بد نیست چند کتاب از چند نویسنده با ملیت‌های مختلف  (چینی، آمریکایی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و …) معرفی کنم برای عیدی به بچّه‌ها و حتّا بزرگ‌ترها؛

:: «جایی که کوه بوسه می‌زند بر ماه» اثر «گریس‌ لین» یک رُمانِ هزار قصه مبتنی بر افسانه‌ها و اسطوره‌های چینی که مخاطب را به دنبال کردنِ رؤیاهایش دعوت می‌کند. این کتاب از سوی «نشر افق» و با ترجمه‌ی «پروین علی‌پور» برای نوجوانان منتشر شده، ولی فکر می‌کنم بچه‌های کم‌تر از دوازده سال و حتا بزرگ‌ترها هم از خواندن آن لذّت خواهند برد. قیمت؟ ۱۰۵۰۰ تومان.

:: انتخاب یک کتاب از میان آثار نویسندگان آمریکایی برایم سخت است؛ «پسرخاله وودرو»،«آرزوهای کوچک»، «یک سال بدون او» و … همگی کتاب‌هایی خواندنی و دوست‌داشتنی‌اند. بااین‌حال، به‌خاطرِ سالِ آشتی ملی با اوتیسم – سلام شادی بیضایی – از رُمان «مقررات» اثر «سینتیا لرد» نام می‌برم.  این کتاب را «کیوان عبیدی‌آشتیانی» ترجمه و نشر افق با قیمت ۷۸۰۰ تومان منتشر کرده است. داستانِ آن هم درباره‌ی کاترین است. دختری دوازده ساله که برادرِ کوچک‌ترش اوتیسم دارد. کاترین برادرش را دوست دارد، ولی به‌خاطرِ وضعیتِ او خجالت می‌کشد و درعین‌حال، خشم‌گین است. او از واکنش‌های مردم نسبت به دیوید آزار می‌بیند و هم‌چنین، احساس می‌کند برادرش باعث شده تا پدر و مادرش او را نادیده بگیرند و نتواند دوستی داشته باشد. باز هم فکر می‌کنم خواندنِ این کتاب برای نوجوانان و حتّا بزرگ‌ترها لذّت‌بخش خواهد بود.

:: «جکولین ویلسون» یکی از نویسنده‌های محبوب من است و بیش‌تر کتاب‌هایش را دوست دارم؛ «لیزی دهن‌زیپی»، «گربه‌ی مومیایی‌شده»، «هتل ستاره»، «خانه به دوش» و …. برای همین انتخابِ یک کتاب از میانِ آثار این نویسنده‌ی انگلیسی هم برایم سخت است. من که می‌گویم آدمِ ده سال به بالا هر کتابی از این خانم بخواند، ضرر نکرده است. مثلاً «طولانی‌ترین آواز نهنگ» یکی از بهترین رُمان‌هایی بود که نوروزِ پارسال خواندم. این کتاب با ترجمه‌ی «نسرین وکیلی» از سوی نشر افق چاپ شده است. قیمت؟ ۱۰۵۰۰ تومان.

:: انصاف نیست که از میانِ آثارِ نویسندگانِ ایرانی به رُمان‌های «بابابزرگ سبیل موکتی» نوشته‌ی «علی‌اصغر سیدآبادی» و «این وبلاگ واگذار می‌شود» نوشته‌ی «فرهاد حسن‌زاده» اشاره نکنم، ولی تا الان سه کتاب پیشنهاد کرده‌ام از یک ناشر! این دو تا را هم بنویسم، شما فکر نمی‌کنید من کارمندِ افق شده‌ام؟ برای همین، دوباره خواندنِ «روزنوشت‌های درخت ته کلاس» نوشته‌ی «شادی خوشکار» را به نوجوانان توصیه می‌کنم. این کتاب را نشر چکه و شهر قلم با قیمت ۲۲۰۰ تومان منتشر کرده است.

:: «نان ابری» داستانی کوتاه و تصویری از «هی‌نا بک»، نویسنده‌ی اهل کره جنوبی، است. این کتاب با ترجمه‌ی «کیانگ این‌لی» از سوی نشر او و با قیمت ۵۵۰۰ تومان منتشر شده است. «نان ابری» را می‌توانید به خردسالان و بچّه‌های کلاس اوّلی هدیه بدهید.

:: از «زکریا تامر»، نویسنده‌ی عرب، دو کتاب به فارسی ترجمه شده است؛ «جوجه‌تیغی» و «داستان‌های رندا». هر دو هم شامل سی و چند حکایتِ کوتاه هستند درباره‌ی مسائل اخلاقی و اجتماعی که برای کودکان مناسب‌اند. این کتاب‌ها با ترجمه‌ی «رحیم فروغی» از سوی «نشر چشمه (کتاب وَنوشِه) و با قیمت ۲۰۰۰ تومان و ۲۴۰۰ تومان منتشر شده‌اند.

:: «داستان بی‌پایان» سفری پُرماجراست به جهانِ رؤیاها. داستانی تخیّلی از ادبیات کلاسیک جهان که میکائیل انده، نویسنده‌ی آلمانی، نوشته و شیرین بنی‌احمد آن را به فارسی ترجمه کرده است. چاپ سوم این کتاب با قیمت ۱۲۰۰۰ تومان از سوی نشر چشمه (کتاب وَنوشِه) منتشر شده و برای بچّه‌های دوازده سال به بالا مناسب است.

:: «کودک، سرباز و دریا» اثر «ژرژفون ویلیه» اوّلین‌بار سال ۱۳۴۹ با ترجمه‌ی «دل‌آرا قهرمان» از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد. طی این سال‌ها، حدود ۱۵۰‌هزار نسخه از این کتاب منتشر شده است و بااین‌که ماجرای آن درباره‌ی جنگ جهانی دوّم و اشغالِ فرانسه توسط ارتش آلمان است، ولی داستانی سرشار از مهربانی و دوستی است. قیمت پشتِ جلدِ کتابی که من دارم ۱۳۵۰ تومان است و فکر نمی‌کنم قیمتِ چاپ‌های جدیدترِ آن هم خیلی تفاوت داشته باشد با این رقم.

:: مانولیتو را خیلی دیر پیدا کردم، ولی عزیزترینِ من شده است. پسرکِ عینکیِ مجموعه‌ی هفت جلدی «مانولیتو» می‌تواند یکی از بهترین دوستانِ کودکان باشد. این مجموعه اثر «الویرا لیندو»، نویسنده‌ی اسپانیایی، است که با ترجمه‌ی «فرزانه مهری» از سوی انتشارات آفرینگان منتشر شده است. قیمت؟ حوصله ندارم جمع بزنم، ولی فکر می‌کنم قیمت هفت جلدش می‌شود حدود ۳۷ هزارتومان.

:: صدای دامبول دیمبولِ تولّدبازی می‌آمد از طبقه‌ی پایین، دست و هورا. مامانه گفت «تولّدت مبارک.» لابُد، بچّه شمع را فوت کرده بود. مامانه دوباره چیزی گفت که نفهمیدم و انگار بچّه را ماچ کرد. سکوت کرده بودم و زُل زده بودم به صدایِ شادیِ آن‌ها که توی راه‌پلّه پیچیده بود. فکر می‌کنم بچّه کاغذِ کادویی را باز می‌کرد که باباهه و مامانه خریده بودند برایش. همه ساکت بودند تا این‌که بچّه جیغ زد و ذوق‌آلود خودش را پرتاب کرد توی بغلِ آن‌ها و تندتند می‌گفت «مچکرم … مچکرم.» من؟ کنار سلطان ایستاده بودم. داشتم فکر می‌کردم توی سه ماه گذشته، سه بار هم پسرهای فینگیلیِ صاحب‌خانه‌مان را ندیده‌ایم که هولدرلین آمد و برایش از صداها گفتم.

:: با هولدرلین رفتیم فروش‌گاه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کنار پارک هفت‌تیر. امیدوار بودم بتوانیم چندتایی از کتاب‌های لاک‌پشت‌دار را برای پسرها بخریم. هیچ نمی‌فهمم چرا کانون اصرار دارد آن مغازه‌ی درندشت در کاشانی، یکی از بهترین خیابان‌های یزد، این‌طور حیف و حرام به‌نظر برسد. حدس می‌زنم حدود دویست و چند جلد کتاب در این فروش‌گاهِ (احتمالن) صد و بیست متری باشد. بیش‌تر هم کتاب‌های موسوم به «کتاب‌های خودمان» که آثار مربی‌های کانون‌اند. از رُمان‌های نوجوان، کم‌تر از ده عنوان در فروش‌گاه بود. چندتایی کتاب انتخاب کردیم، برای هدیه به پسرها و عیدی بچّه‌ها. مثلِ بارِ قبل، دست‌گاه کارت‌خوان نبود. هولدرلین رفت تا بانکِ روبه‌رو و از خودپرداز پول گرفت. این‌ها را می‌گویم تا بدانید چه‌قدر جای جذّابی است این کتاب‌فروشی، با آن پشتوانه‌ی دولتی.

:: خلاصه، برگشتیم خانه. کتاب‌ها را کادو کردیم و هولدرلین پشت کارت‌پستالِ جوجه‌نشان نوشت که چی شنیدیم و چی فکر کردیم و تولّد پسر مبارک. بعد هم هدیه‌ی یادشده را بُرد پایین و خُب، دیر بود انگار و وقتِ خاموشیِ صاحب‌خانه. هولدرلین در نزد و کتاب‌های کادوپیچ را گذاشت روی جاکفشی و برگشت بالا و گفت «بابانوئل‌بازی شد.» آخرش؟ ظهرِ امروز مامانه و پسر کوچیکه با یک تکّه کیکِ نطلبیده آمدند و در خانه‌ی ما را زدند. ما هم با سلام و صلوات برای مُرادِ در راه و بی‌خیالِ ده کیلو اضافه وزنِ عزیزم، این جمعه‌ را به سور و شادی گذراندیم.

آدم‌ها دو دسته‌اند؛ آن‌هایی که چهارم اسفند به جشن لاک‌پشت پرنده رفته‌اند و آن‌هایی که نرفته‌اند. اگر از معدود نفراتی هستید که در دسته‌ی دوم‌ قرار می‌گیرند این مطلب را بخوانید و از همین‌ کلمه نیّت کنید تا حتمن در جشن بعدی باشید و ده تا کتاب‌خوان/کتاب‌خرِ دیگر (از کودک تا بزرگ‌سال) را هم با لاک‌پشت پرنده آشنا کنید. تیریپِ این پیامک‌هایی که می‌گوید اگر برای چندنفر دیگر فوروارد نکنی، تا صبح سوسک می‌شوی.
خُب، به اطلاع می‌رسانم که گویا جشن به خوبی و خوشی برگزار شد، مملو از جمعیّت. خبرهایش در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها منتشر شده است، مفصل. من در نقشِ خلاصه‌ی اخبار عمل می‌کنم و می‌گویم از بین نامزدها برای دریافت اهدای نشان‌های لاک‌پشت پرنده، چهار نویسنده/مترجم و چهار کتاب نشان نقره‌ای گرفتند.

فریدون عموزاده خلیلی برای تألیف «کتاب کوچک برای داستان‌نویسی» از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
سیدنوید سیدعلی‌اکبر برای تألیف «بابای من با سس خوشمزه است» از نشر شباویز.
الهه هاشمی برای ترجمه‌ی «پم» و «ورت» از نشر آفرینگان.
هی‌نه بک برای تألیف «نان ابری» از نشر او.

برنده‌ی نشان طلایی هم کسی نبود. بله. چرا؟ به‌خاطر تعداد کم کتاب‌های منتشرشده در سال ۹۱ و کیفیتِ پایین آن‌ها، از نظر محتوایی و ظاهری.

این هم فهرستِ کتاب‌های پرفروش در روز جشن؛

۱) کتاب کوچک برای داستان‌نویسی، نوشته‌ی فریدون عموزاده خلیلی (انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)
۲) پسرخاله وودرو، نوشته‌ی روت وایت، ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی (نشر افق)
۳) نان ابری، نوشته‌ی هی‌نه بک، ترجمه‌ی کینگ این لی (نشر او)
۴) طولانی‌ترین آواز نهنگ، نوشته‌ی ژاکلین ویلسون، ترجمه‌ی نسرین وکیلی (نشر افق)
۵) ج مثل جادو، نوشته‌ی نیل گیمن، ترجمه‌ی فرزاد فربد (انتشارات کتاب پنجره)
۶) پم (بهترین اتفاق زندگی)، نوشته‌ی ماری دپلوشن، ترجمه‌ی الهه هاشمی (انتشارات آفرینگان)
۷) ورت (دختری که دوست نداشت جادوگر شود)، نوشته‌ی ماری دپلوشن، ترجمه‌ی الهه هاشمی (انتشارات آفرینگان)
۸) بابای من با سس خوشمزه است، نوشته‌ی نوید سیدعلی‌اکبر (نشر شباویز)
۹) تق تق، ما! گاوهایی که تایپ می‌کنند، نوشته‌ی دورین کرونین، ترجمه‌ی اکرم حسن (انتشارات آفرینگان)
۱۰) جوجه‌تیغی، نوشته‌ی زکریا تامر، ترجمه‌ی رحیم فروغی (نشر چشمه)
۱۱) یک قول کلاغی یک قول موشی، نوشته‌ی فاطمه مشهدی‌رستم (نشر شباویز)
۱۲) مترسک و خدمتکارش، نوشته‌ی فیلیپ پولمن، ترجمه‌ی فرزاد فربد (نشر پریان)
۱۳) مجموعه مدرسه کنار جاده، نوشته‌ی لوییس سکر، ترجمه‌ی فریبا اقدامی، راحله پورآذر، سپیده شهیدی (نشر ماهک)
۱۴) جادوی کلمات (آنچه دختران باهوش باید بدانند)، نوشته‌ی پتی کلی کریسول، ترجمه‌ی روژین شاملو (نشر گام)
۱۵) دختران و اینترنت (آنچه دختران باهوش باید بدانند)، نوشته‌ی شارون سیندریچ، ترجمه‌ی روژین شاملو (نشر گام)
۱۶) مجموعه رفتم بالا اومدم پایین، سروده‌ی ناصر کشاورز (انتشارات شهرقلم)
۱۷) جنگ دختر دستکش‌پوش با سرما، سروده‌ی زیتا ملکی (نشر قطره)
۱۸) مجموعه ترانه بازی، سروده‌ی علی اصغر سیدآبادی (نشرچکه و شهرقلم)
۱۹) شرق خورشید غرب ماه، نوشته‌ی جسیکا دی جرج، ترجمه‌ی دلارام کار خیران (انتشارات گل آقا)
۲۰) بلارت، نوشته‌ی دامینیک بارکر، ترجمه‌ی مسعود ملک‌یاری (انتشارات گل آقا)
۲۱) لولو شب‌ها گریه می‌کند، نوشته‌ی مهدی رجبی (نشر شهرقلم و چکه)
۲۲) آفتاب مهتاب چه رنگه؛ اتلک تی تتلک؛ جم‌جمک برگ خزون؛ گنجشک پر کلاغ پر؛ دار دار خبردار، سروده‌ی افسانه شعبان‌نژاد (نشر هنر آبی)
۲۳) برسد به دست معلم عزیزم، نوشته‌ی سایمن جیمز، ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی (انتشارات آفرینگان)
۲۴) کشک‌های خفن، نوشته‌ی احمد اکبرپور (انتشارات چرخ و فلک)
۲۵) مجموعه کانگوروی آبی، نوشته‌ی اما چیچستر کلارک، ترجمه‌ی مریم رزاقی (نشر زعفران)

توصیه‌ی هیئت داوران لاک‌پشت پرنده این است که به بچّه‌ها کتاب عیدی بدهیم. اگر برای انتخاب کتاب نمی‌توانید تصمیم بگیرید یا کتاب‌های کودک و نوجوانِ جدید را نمی‌شناسید و نمی‌دانید کدام بهتر است حتمن از فهرست لاک‌پشت پرنده کمک بگیرید. این فهرست، ضمیمه‌ی فصل‌نامه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان منتشر می‌شود. در فیس‌بوق هم صفحه دارد. اگر می‌خواهید بهانه بیاورید که فصل‌نامه‌ی فلان کجام بود یا فیل‌شکن‌ام کو یا هر چی. به همین مطلب بیش‌تر توجه کنید. ۲۵‌ کتاب + ۱۰ کتابی که نامزدهای دریافت نشان لاک‌پشت پرنده بودند. انتخاب کنید و بخرید و عیدی بدهید.

«این وبلاگ واگذار می‌شود» خلافِ بیش‌تر رمان‌هایی که برای نوجوانان نوشته می‌شود، روایتِ ‌خطی ندارد. داستان در داستان است و بخشی از آن در زمان حال می‌گذرد و بخشی دیگر، در گذشته. دو راوی هم دارد؛ یکی پسر و دیگری دختر. فکر می‌کنم بچّه‌های امروزی از خواندنِ رُمانی که درباره‌ی دو موضوعِ جذابِ عشق و وبلاگ‌نویسی است بدشان نیاید.

من کتاب را خیلی‌وقت قبل خواندم، بیش‌تر از سر کنجکاوی. می‌خواستم ببینم «فرهاد حسن‌زاده» چه‌طوری یک رمان را با ساختار وبلاگ نوشته است. چند روز قبل، به نیتِ دیگری، دوباره آن را دست گرفتم و خواندم و خُب، … به‌نظر من، این کتاب تجربه‌ی تازه‌ای است و انگار راه رفتن روی یک طناب.

هر دو داستانِ کتاب ساده‌اند؛ دختری، به نام درنا، تصمیم می‌گیرد خاطراتِ زال را بازنویسی کرده و در وبلاگش منتشر کند. حالا، زال کیست و خاطراتش چه جذابیتی دارد؟ زال، مردِ تنهای کتاب‌فروشی است که در نوجوانی، دل به دختر هم‌سایه داده و هنوزم، در انتظار آن یارِ فریباست.
در داستانِ زال، آقای نویسنده شرحِ دل‌بستگیِ این پسر نسبت به فریبا، دل‌تنگی‌ها و بی‌قراری‌ها و تلاش‌های ناچیزش برای بیانِ این علاقه را به‌واسطه‌ی زبانِ روان و لحنِ شوخ و ته‌لهجه‌ی خوش‌آیندِ جنوبی خواندنی کرده است. در پس‌زمینه‌ی قصّه هم وضعیتِ نابسامانِ آبادانِ ابتدای جنگ به‌خوبی تصویر می‌شود؛ بلاتکلیفی‌ها و بی‌خانمانی‌های مردم.
در داستان درنا هم حرف از آبادانِ این روزهاست که کافی‌شاپ و کافی‌نت دارد. درنا یکی از همین بچّه‌های دبیرستانیِ دهه‌ی هفتادی است که وبلاگ می‌نویسد و می‌خواهد نویسنده شود. کم‌ترین حُسنِ این بخش از کتاب، نزدیکیِ فضای آن به دنیای نوجوانِ امروزی است. این حُسن وقتی مهم می‌شود که می‌بینیم بیش‌تر نویسنده‌های کودک و نوجوان، هنوز که هنوز است، برای بچّه‌های این دوره و زمانه از روستا و ماجراهایش می‌نویسند.

البته، نویسنده کلّی بار نمادین هم به داستان داده است؛ از قراردادن دفتر خاطرات زال توی قفس و انتخابِ پرنده‌فروشی به‌عنوان مکان وقوع داستان گرفته تا قصه‌ی طوطی و بازرگان، سیمرغ و …. بااین‌حال، نمی‌دانم چی در این کتاب کم است که نمی‌توانم آن را به قدرِ «هستی» دوست داشته باشم. شاید برای این‌که من عشقِ نوجوانی را، آن‌طور که برای زال اتفاق می‌افتد، بهانه‌ی خوبی (یا باورپذیری) نمی‌دانم که همه‌ی عمرِ یکی صرفِ انتظار برای یار شود. شاید برای این‌که دلم می‌خواست آن کامنتِ تهدیدآمیز در وبلاگِ درنا شبیه یک معمّای پلیسی باشد و به جاهای هیجان‌انگیزی برسد، ولی چون این‌طور نمی‌شود و ناگهان، کامنت‌گذارِ بی‌نام گم و گور می‌شود حالم گرفته شد. شاید هم شایدهای دیگری در میان است؟ شاید.

* کتاب را نشر افق چاپ کرده است، اردی‌بهشت ۱۳۹۲. قیمت؟ ۷۰۰۰ تومان.

۳ میلیون دانش‌آموز + من امروز به مدرسه نرفتند

سنبله چرخ را خرمن شادی بسوخت
آتش خورشید کرد خانه باد اختیار

خاقانی

من؟ هیچ‌وقت مدرسه را دوست نداشتم، ولی همیشه دوست داشتم به مدرسه بروم. واقعاً چرا؟ من از شما می‌پرسم، برای این‌که خودم نمی‌دانم. فکر می‌کنم خیلی چیزهای زندگی که برای من اتّفاق افتاد از سرِ تنوع‌جویی‌ام بود. مثلاً درس می‌خواندم که شاگرد اوّل باشم، ولی نه برای این‌که بزرگ شوم و دکتر باشم و به جامعه خدمت کنم. نه. می‌خواستم به این وسیله حرف‌ام را به کُرسی بنشانم و هر سال به مدرسه‌ی تازه‌ای بروم به میل ِ خودم. معدل ِ خوب قدرتی بود که باعث می‌شد پدر و مادرم مقهورم باشند.

این‌که هم دی‌شب، پی‌دی‌افِ کتاب‌های مدرسه را از سایتِ ناشرش دانلود کردم از سرِ دل‌تنگی نبود. آخر هنوز هوسِ درس‌هایی، که در هنرستان نخوانده‌ام، توی سرم و دلم است؛ طراحی و معرّق و خوش‌نویسی. اصلش البته این است که حال ِ خودم را نمی‌فهمم، این‌ روزها آمیزه‌ای از سرگردانی و پوچی‌ام با بارقه‌‌هایی از ذوق و امید.

گاهی کتاب داستان می‌خوانم، «سووشون» یا ماجراهای «جونی‌بی‌جونز». بعد، خاقانی و بیهقی. قرارمان با هولدرلین این است که از روی کتاب‌های کلاسیکِ ادبیاتِ فارسی مشق بنویسیم، هر شب. درباره‌اش حرف هم می‌زنیم و معنیِ لغت‌های سخت را پیدا می‌کنیم. لامصّب از انگلیسی‌ خواندن بیش‌تر درد دارد.

حالا که حرفِ درس و مشق است، این را هم بنویسم که چند هفته قبل، «شش شاگردِ تازه» را خواندم. کتاب یادگارِ دوره‌ی بچّگیِ هولدرلین و خواهرش بود و – منهای چند صفحه‌ی ماژیکی‌اش – در حدّ ِ نو بود هنوز.

این کتاب نوشته‌ی «فرانتس براندنبرگ» است. «وحید نیکخواه‌آزاد» ترجمه‌اش کرده و تصاویرش هم از «وجیه‌الله فردمقدم» است. روحش شاد.

کتاب را در کتاب‌خانه‌ی کانون ندیده‌ بودم و فکر می‌کردم لابُد دوباره منتشر نشده، ولی الان در سایتِ خانه‌ی کتاب دیدم که آخرین چاپِ آن مربوط به سالِ هشتاد است. پس، شاید بتوان آن را در کتاب‌فروشی‌های کانون پرورش فکری پیدا کرد.
قیمتش هم مُفت است، ۳۷۰ تومان.  قیمتِ چاپ‌های مختلفِ کتاب از سالِ ۶۵ تا ۸۰ آدم را به خنده می‌اندازد؛ ۱۰ تومان … ۱۲ تومان … ۱۴ تومان … ۲۰ تومان … ۲۲ تومان و ۳۷۰ تومان.

البته این از آن خنده‌های بدتر از گریه است که یکی، دو شب قبل هم به سرم آمد. با هولدرلین رفته بودیم باغ ملّی که کتاب‌های دانش‌گاهش را بخرد. پنج‌تا کتاب شد پنجاه‌هزارتومان. تازه، ارزان درآمد. بعد، من یادِ قدیم افتادم که کتاب‌های عمومی‌ام را یکی ۴۰۰، ۵۰۰ تومان می‌خریدم و خیلی هم غُر می‌زدم که اوه. چه همه پول‌‌ام هدر شد سرِ کتاب اخلاق و متون. آن‌وقت، گران‌ترین کتابی که خریده بودم روان‌شناسی هیلگارد بود،  دو جلدی ۹۱۰۰ تومان. بپرسید الان چند؟ چهل و چند هزار تومان.  بله.
بگذریم. بگذریم. بگذریم.

ماجرای داستانِ آقای براندنبرگ  درباره‌ی موش‌هاست. نمی‌دانم تصاویرِ اصلیِ کتاب چه‌گونه بوده‌، ولی تصویرسازیِ فردمقدمِ مرحوم مرا یادِ «مدرسه‌ی موش‌ها» می‌اندازد؛ آن نارنجی و سرمایی و دُم‌درازِ عزیز. قصّه چیست؟ شش موش می‌خواهند به مدرسه بروند؛ موشار و موشی و موشین و موشان و موشو و موشک و موشی. هر کدام از این موش کوچولوها یک درس را دوست ندارد. مثلاً موشان علوم دوست ندارد و موشک هم ورزش، ولی موشی … او از همه‌ی درس‌های مدرسه بدش می‌آید و فکر نمی‌کند که مدرسه را دوست داشته باشد. منتهی، در مدرسه، ترفند و تدبیرِ خوبِ معلّمِ مهربان و لطفِ حضورِ هم‌کلاسی‌های دیگر جادو می‌کند و دست‌آخر، شش موشِ کوچولوی داستان به درس و مدرسه علاقه‌مند می‌شوند و دوست‌های تازه‌ای پیدا می‌کنند.

همین دیگر.

* آقامون، کلاه‌قرمزی جان.

این مدّت، به جای آب‌انبار و بادگیر و قنات یا میدان امیرچقماق، مسجد جامع و دخمه‌ی زرتشتی‌ها فقط چندتا پاساژ و مجتمع تجاری دیده‌ام و یکی، دوبار هم رفتیم بازار خان، هول هولکی. پاساژها و مجتمع‌های یزد هم مثل پاساژها و مجتمع‌های شهرهای دیگرند و میلِ زیادی دارند برای این‌که هر چه بیش‌تر شبیه مراکز تجاری تهران باشند، با ویترین‌های شیک و جنس‌های لوکس و قیمت‌های گران. مشتری‌های بَزک‌دُزک‌‌کرده‌ی دست به جیبی هم دارند که پروایی ندارند از نرخ‌های نجومی و خرج‌های الکی. چه باک! ما که در یکی از همین مجتمع‌ها، دل‌خواهِ خودمان را پیدا کردیم؛ بساطی از کتاب‌های جورواجور با تخفیفی دل‌نشین، سی‌ درصد. از کتاب‌های آشپزی آسان و طب سوزنی، طالع‌بینی و گنج‌های معنوی که بگذریم، چندتایی کتابِ خوب هم در این بساط‌ بود که در کتاب‌خانه‌‌ی کوچک‌مان نداریم. مثل؟ مثل «شوهر آهوخانم»، «مرزبان‌نامه» و …. منطقی این بود که چه کنیم؟ برایتان می‌گویم. اوّل، نگاهی انداختیم به جیب‌مان و بعد، دودوتا چهارتا کردیم و از این همه، بخت با «تاریخ جهانگشای جوینی» و «حاجی واشنگتن» بود که بالاخره، خریدیم. قیمت‌؟ سرجمع می‌شد ۴۹۵۰۰ تومان که با تخفیف شد سی و چندهزار تومان.

چند شبِ قبل هم در بازارچه‌ی میدان اطلسی بودیم که از کتابکده‌ی رستاک سردرآوردیم، از سر اتّفاق. البته، من عکس‌های این کتاب‌فروشی را در فیس‌بوق دیده بودم و به هولدرلین گفته بودم که «نگاه، چه جای خوب و خوشگلی.» بعد، هولدرلین نشانی‌‌اش را خوانده بود و گفته بود نزدیکِ خانه‌مان است و من هم گفته بودم بَه. رستاک همان‌طور بود که توی عکس‌هایش، دنج و آرام. موجودیِ کتاب‌هایش هم بَدَک نبود. مثلاً بیش‌تر کتاب‌های «نشر افق» را داشت و علاوه‌بر کتاب بزرگ‌سال، کتاب‌های کودک و نوجوان هم توی قفسه‌هایش بود و حتّا مجله‌های «داستان»، «عروسک سخنگو» و …. ما که نیّتِ کتاب‌خری نداشتیم و فقط آمده بودیم که در شب و باران قدم بزنیم و پیتزا بخوریم. برای همین، فقط دو کتاب خریدم تا مجموعه آثار دو نویسنده را در کتاب‌خانه‌مان تکمیل کنم. می‌پرسید کدام دو کتاب؟ یکی «با گاردِ باز» و دیگری «آلبالوهای بهشت رسیده‌اند». اوّلی، مجموعه‌داستانی است از «حسین سناپور» که  بیش‌تر کتاب‌هایش را دارم مگر این کتاب و سه کتاب دیگر. «آلبالوهای بهشت رسیده‌اند» هم داستان کوتاهی است از «حدیث لزرغلامی» که برای کودکان نوشته و همیشه دلم می‌خواست آن را بخوانم.

 … و شبی از شب‌ها، با هولدرلین به فروش‌گاه محصولات کانون پرورش فکری در خیابان کاشانی رفتیم. مغازه‌ی بزرگی با دل‌ناچسب‌ترین فضایی که می‌توان برای کتاب‌فروشی تصوّر کرد. خاصّه این‌که مخاطبِ کتاب‌ها و عروسک‌ها و بازی‌های فکری بچّه‌هایند و آن شب، فکر می‌کردم آخر کدام بچّه‌‌یی را می‌توانم به این‌جا دعوت کنم و اخم نبینم و فحش نشنوم و ….؟ خلاصه، چند دقیقه‌ای میان قفسه‌ها و کتاب‌ها بودیم و طبعن چندتایی کتاب خریدیم، از کتاب‌های قدیمی کانون و از کتاب‌های جدید. کتاب‌های قدیمیِ کانون، جدای این‌که خاطره‌هایی کم‌رنگ از کودکی‌ام را به یادم می‌آورند، هنوز با قیمت‌های دویست تومان، سی‌صد تومان به فروش می‌رسند. البته، کتاب‌های جدید هم در مقایسه با کتاب‌های ناشرهای دیگر ارزان‌‌ترند.

خشم قلمبه* یه داستان کوتاهِ بامزه است درباره‌ی پسر کوچولویی که یه روز بد رو گذرونده و با احوالِ ناخوش برمی‌گرده خونه و از قضا، دست روزگار و بابای این کوچولو تو یه کاسه است و برای شام هم اسفناج دارن که اون دوست نداره! فکرش رو بکنین؛ اوووووووه! بله، کوچولوی قصّه‌ هم آمپرش می‌زنه بالا و یهو احساس می‌کنه  یه چیز وحشت‌ناک از اعماق وجودش بالا می‌آد. می‌پرسید چی؟ یه غول قلمبه‌ی قرمز که می‌افته به جونِ اتاق و کتاب و اسباب‌بازی‌های کوچولوی قصّه و هی خراب‌کاری، خراب‌کاری، خراب‌کاری … ووو …

*خشم قلمبه، نویسنده و تصویرگر؛ میری دلانسه (Mireille d’ Allancé). مترجم؛ سید محمدمهدی شجاعی. تهران؛ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۷، ۳۲ صفحه، مصوّر. قیمت ۸۰۰ تومان  + این کتاب در سایت آمازون و در این‌جا + تصویر صفحه‌های هفتم، هشتم و نهمِ کتاب + مرسی ایشون؛ زیاد.