چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

نباید از روی غریزه، علاقه و یا وظیفه بچّه‌دار شد. به‌نظر من، بچّه‌داشتن حقّی است که شاملِ همه‌ی زن‌ها و مردهایی، که ازدواج کرده‌اند، نمی‌شود. باید این حق را فقط به آن‌هایی داد که بلدند پدر و مادر باشند. بیش‌ترِ مردم دوست دارند هنرپیشه باشند، ولی استعدادِ آن را ندارند. فکر می‌کنم بچّه‌داشتن هم مثل هنرپیشگی است. خیلی از ما دوست داریم بچّه داشته باشیم، ولی استعدادِ پدر یا مادربودن را نداریم. من می‌نویسم استعداد، ولی شما بخوانید توانایی.

تواناییِ پدر و مادر بودن اکتسابی‌ست. اگر آقای شهرداری تهران بودم، به‌جای آن تابلوی پدر با بچّه‌های دوچرخه‌سوارش، برای مردم کلاس‌های آموزشِ «چگونه پدر و مادر باشیم» را می‌گذاشتم. برای این‌که فکر می‌کنم پدر و مادربودن یک حرفه‌ی تمام‌وقت است و برای این‌که آدم بتواند پدر و مادر باشد باید مجموعه‌ای از هنرها و علم‌ها و مهارت‌ها را بلد باشد. نه این‌که هر روز با خودش بگوید «فرزند بیش‌تر، زندگی شادتر» و هی گند بالا بیاورد. البته، فکرِ من تازگی ندارد. «مهارت فرزندپروری» یا «مهارت والدی» قبلن توسط اندیشمندانِ جهان کشف شده و درباره‌اش کلّی حرف و کتاب هست.

حالا چرا یادِ بچّه افتادم؟ چند روزِ قبل، فیلمِ What Maisie Knew را دیدم که درباره‌ی مسئولیّت‌پذیری والدین است و همین حرف‌هایی که توی دو بندِ قبلی نوشتم. فیلم را حتمن ببینید و باور کنید برای بچّه‌داشتن خیلی هم لازم نیست که پولِ کافی داشته باشیم. قبل از پول، باید کلّی مهارت و دانش داشته باشیم. من از شما می‌پرسم؛ چطور می‌شود که برای رانندگی شرطِ سنّی داریم و هر کسی گواهی‌نامه نمی‌گیرد مگر بعد از صد ساعت آموزش و قبولی در امتحان کتبی و عملی. آن هم یک گواهی‌نامه با اعتبارِ محدود برای پنج‌سال! ولی برای پدر و مادر بودن هیچ شرط و آموزش و مدرکی لازم نیست و هر کسی می‌تواند با ایکس و ایگرگ‌هایش بچّه بسازد! یعنی، رانندگی بی‌گواهی‌نامه از بچّه‌داشتن بی‌آگاهی خطرناک‌تر است؟ به‌نظر من، مضحک است که لواشک باید با مجوزِ فلان و استاندارد بهمان تولید شود، ولی بچّه را می‌‌توان الله‌بختکی پس انداخت.