چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

پس از این زاری مکن هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه

با تو رفتم بی تو باز آمدم
از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آن همه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم
از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آن همه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
بخواب آرام دل دیوانه


پ . ن )؛ اوضاع کمی عجیب، نسبتن غریب است. کمی مانده به سررسیدِ آن هفت ماه و من … از کارای خدا سر در نمی آرم اصلن! سارا می گه چه بهتر! چون اون وقت فضولی می کردی تو کارای خدا! نمی دونم. دقیقن نمی دونم! فقط می دونم در بخش خوشایند زندگی ایستاده ام و نمی خواهم از دست بدهم آن را. به هیچ قیمتی! دلم می خواد … توی همین فکرا و میونۀ همین حرفا، دختر عمو جانِ من، نفیسه عزیز لینک این شعر و ترانه رو گذاشت و … دیدم چقدر می آد به اوضاع و احوال ما.

امان از این دل دیوونه!!!