چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«زندگانی تولستوی» کتابی است درباره‌‌ی سبکِ زندگی و مسلکِ فکریِ آقای تولستوی که اوّلین‌بار در سال ۱۳۶۴ منتشر شد. راوی، رومن رولانِ نازنین، نویسنده‌ی جان شیفته، ژان کریستف و …، است. کتاب در بیست و خورده‌ای سال گذشته، با ترجمه‌های مختلف چندبار (+ + + +) چاپ شده است. من کتابی را خوانده‌ام که ناصر فکوهی ترجمه کرده است.

آقای رولان در این کتاب یک گزارشِ تفسیری از زندگیِ شخصی و دنیای نویسندگیِ لئو تولستوی ارائه داده است. اسمِ این دو غول به‌قدر کافی جذاب است تا آدم مشتاق شود برای خواندنِ کتاب. ضمن این‌که، من چیز زیادی هم درباره‌ی زندگیِ تولستوی نمی‌دانستم و از این نظر، برایم خیلی‌خیلی‌خیلی خوب بود که آن را خواندم.

گوشه‌هایی از تلاش‌های تولستوی برای نویسندگی، حضورش در جنگ، عشق، ازدواج و تأثیرِ همسرش در زندگیِ او، به علاوه‌ی گرایش‌های مذهبی و اجتماعی و سیاسیِ آقای نویسنده در روایتِ رومن رولان منعکس شده است.

از قرار، او مردی خانواده‌دوست بود و عاشقِ همسرش. از دروغ متنفر بود و برای حقیقت هر کاری می‌کرد. بیش‌تر از هر چیزی، تقلا و تکاپوی تولستوی درباره‌ی مذهب برایم جالب بود؛ برداشتی که از دین داشت و تصوّرش درباره‌ی خدا. این‌طور که رولان نوشته او مردی مهربان و بی‌آزار، و صادق و صریح بوده. با کسی تعارف نداشته و درباره‌ی عقایدش هم بسیار جدّی و سخت بوده. مثلن، زن و بچّه‌اش با گرایش‌های او درباره‌ی مذهب و اخلاق و فلان موافق نبودند، ولی تولستوی آن‌ها را مجبور نمی‌کرد مثل او فکر کنند. درعین‌حال، برای خودش هم سخت بود که [مثلن] طرف‌دارِ فقرا باشد، ولی زندگیِ پُرزرق و برق داشته باشد. برای همین، آقا یک شب نامه‌ی عاشقانه‌ای برای همسرش می‌نویسد و می‌گوید که این‌جور و آن‌جور و عزیزم، مرا ببخش، ولی من باید بروم. این زندگیِ مطابقِ عقایدم تیست. او هیچ‌وقت این کار را نمی‌کند، ولی نیّتش را همیشه داشت. البته، با همه‌ی علاقه‌ی تولستوی به همسرش، ولی انگار نشانه‌هایی از زن‌ستیزی هم در او بوده است. مثلن، یک‌جایی نوشته که او  نمی‌تواند همسرش را مجبور کند مثل او فکر کند و انتظار هم ندارد که همسرش بفهمد او چه می‌گوید برای این‌که اساسن او زن است و زن، نمی‌تواند!

دیگر؟ آهان. همه‌ی نقل‌قول‌های رولان از حرف/نوشته‌های تولستوی در این کتاب خواندنی است، ولی چندتایی از پاراگراف‌ها معرکه‌اند به‌نظر من. یکی، آن‌جایی که نظراتِ تولستوی درباره‌ی انتخابات پارلمانی را می‌خوانیم و یا وقتی درباره‌ی خدا و حضورِ او درباره‌ی زندگی حرف می‌زند. تقوای او درباره‌ی پرهیز از دروغ هم که پیامبرگونه و عبرت‌آمیز بود.

تولستوی می‌نویسد:

«با کمک یک سیستم پیچیدهی انتخابات پارلمانی، می‌خواهند به مردم وانمود کنند که، با انتخاب مستقیم نمایندگان خود، در حکومت شرکت خواهند داشت؛ که در این صورت گویا بااطاعت از حکومت درواقع از اراده‌ی خودشان اطاعت کرده‌اند؛ گویا بدین‌ترتیب دیگر انسان‌هایی آزاد خواهند بود. اما این، حیله‌ای جدید بیش نیست. مردم حتی با رأی‌گیری عمومی نیز قادر به بیان اراده‌ی خود نیستند چرا که ۱- چنین اراده‌ای جمعی در یک ملت چندمیلیونی نفری، اصولاً وجود خارجی ندارد و ۲- حتی اگر وجود هم می‌داشت، اکثریت آرا بیان‌گر آن اراده نبود. بدون آن‌که بخواهم بر این نکته تأکید کنم که منتخبین مردم در حقیقت نه برای رفاه عمومی بلکه برای حفظ خود در قدرت قانون‌گذاری و مدیریت، تلاش خواهند کرد و بدون پافشاری بر این نکته دیگر که فشار و فساد انتخاباتی مردم را به سوی تباهی سوق می‌دهد، باید عنوان کنم که شوم بودن این دروغ به‌ویژه از آن روست که کسانی که تن بدان می‌دهند خود خویشتن را به بردگی واداشته‌اند ….»

خلاصه این‌که، من از خواندنِ زندگی‌نامه‌ی ملّت لذّت می‌برم. برای همین، کتاب را دوست داشتم و فکر می‌کنم اگر شما هم مثل من باشید از خواندنِ «زندگانی تولستوی» خوش‌تان می‌آید.