چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

سرفصل تازه‌ای هستند این بانوانِ بی‌آرتی‌ران در ژانرشناسی، اونایی که چهار قدم مونده به چهار راهی که چراغ راهنمایی و رانندگی‌اش هم سبزه، محسن – راننده‌ی یه بی‌آر‌تی دیگه- رو می‌بینن، شیشه رو می‌کشن پایین و تعریف می‌کنن که فلان وقت محسن رو دیدن تو میدون ونک، نشون به اون نشون که آرش هم باهاش بوده و بعد، پچ‌پچ و غرغر مسافر جماعت که شروع می‌شه، با حرص و غضب خداحافظی می‌کنن با محسن و می‌رن که داشته باشن یه توقفِ دوباره رو پشت چراغی که حالا قرمز شده … ووو …

دیدگاه خود را ارسال کنید