یا گزارشی شگفتانگیز دربارهی شخصیّتی دوپاره
همهچیز از قضیهای شروع شد به نام «قضیهی در». نه، اشتباه نکنید پای فامیل دور در میان نیست. حرف از دو نفر دیگر است؛ دکتر جکیل و آقای هاید؛ شخصیّتهای داستانی رابرت لویی استیونسن. مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید عنوان اصلی رُمان این نویسندهی مشهورِ اسکاتلندی است که برای اوّلینبار در سال ۱۸۸۶ میلادی در لندن چاپ شد. گویا ایدهی دکتر جکیل و آقای هاید در یک حالت هیجانی و هذیانی به ذهنِ آقای استیونسن رسیده بود، ولی او از کابوسِ مکتوب خود راضی نبود. برای همین اوّلیّن نسخهی داستان را آتش زد. منتهی، خیلی زود پشیمان شد. آن را دوباره نوشت و اینگونه بود که آقای استیونسن طی سه روز یکی از ماندگارترین آثار ادبیات جهان را خلق کرد.
قضیهی در
تاکنون، رُمان دکتر جکیل و آقای هاید با عنوانهای مختلف از سوی مترجمها و ناشرهای متعدد به فارسی چاپ شده، امّا آخرین ترجمه از آن توسط محسن سلیمانی صورت گرفته است. این کتاب در مجموعهی «کلکسیون کلاسیک» از سوی نشر افق برای مخاطب نوجوان منتشر شده و سلیمانی تلاش کرده است تا در ترجمهی آن لحن مناسب را درنظر بگیرد. ازاینرو، با حذف پیچیدگیهای داستان و استفاده از جملههای کوتاه، این متن مطابق با درک و حوصلهی نوجوانان است و در ۱۰ فصل روایت میشود. داستان در فصل نخست با معرّفی آقای آترسون آغاز میشود که وکیل است؛ آدمی سرد و کمحرف، خجالتی، و در ضمن لاغر و قدبلند که با وجود قیافهی خشک و گرفتهاش، دوستداشتنیست. او با مرد دیگری به نام «ریچارد اِنفیلد» عادتِ بهخصوصی دارند؛ یکشنبهها در خیابانهای شهر قدم میزنند و گردش میکنند. در یکی از شبگردیهای هفتگی، آنها به جلوی دری میرسند که هیچ نوع زنگ یا کوبهای ندارد و رنگهایش بهطرز زشتی پوستهپوسته شدهاند. این در اِنفیلد را یاد داستان عجیبی میاندازد، داستانی دربارهی مردی نفرتانگیز که به جای آدم، بیشتر مثل الههای نفرین شده است؛ آدمی به اسم هاید.
به دنبال آقای هاید
در ادامهی داستان، خواننده به دنبال کشف هویّت ناشناس آقای هاید، با یکی از موکّلهای آترسون آشنا میشود به نام دکتر جکیل. دکتر وصیّتنامهای را تنظیم و در اختیار آترسون گذاشته که با توجه به محتوای آن، درصورت مرگ و یا ناپدیدشدن دکتر جکیل، همهی ثروت او به ادوارد هاید میرسد. ربط نامشخص این شخصیّتِ شیطانی با جکیل، باعث میشود که آقای وکیل فکر کند دکتر به دردسر افتاده و از سر رفاقت، به ماجرایی وارد میشود که پُر از ترس است. «دکتر لانیون» دوست سابق جکیل و «پول» خدمتکار وفادار او نیز بهتدریج در این رُمان معرّفی میشوند و با بیان ماجراهای پنهان به افشای راز مشکوک هاید کمک میکنند. داستان در هالهای از ابهام، با روایتی از منظر آقای آترسون پیش میرود. هول و هراس و جنبهی معماگونهی آن خواننده را مشتاق میکند تا آترسون را برای کشف حقیقت همراهی کند. درنهایت، با گزارشهای دکتر لانیون و دکتر جکیل گرههای اصلی داستان گشوده و پرده از زندگی دکتر جکیل برداشته میشود. خواننده در مییابد که جکیل با کشف فرمول دارویی که خاصیّت آن جدایی خصلتهای خوب و بد انساناست و آزمایش آن بر روی خودش، صاحب شخصیّت دومی شده که هیچ بویی از خوبی نبرده و مجموعهای از ویژگیهای اخلاقی ناپسند است؛ آقای هاید جنایتکار. دکتر جکیل برای ارضای بخش شرور شخصیّت خویش گاهی به قالب آقای هاید میرود، امّا پس از مدّتی او دیگر نمیتواند آقای هاید را کنترل کند و بهصورت اصلی خود درآید. زندگی پُرافتخار و باآبروی دکتر جکیل به سرنوشتی شوم گره میخورد که بیشتر شبیه کابوسی وحشتناک است و همهچیز زمانی تمام میشود که آقای هاید خودکشی میکند؛ یک پایان شر. بهبیاندیگر، «هنری جکیل» و «ادوارد هاید» دو پارهی یک شخصیت هستند؛ یکی خیر و خوب، دیگری شر و بد. دکتر جکیل عیان و آشکار، خوب و درست زندگی میکند، امّا آقای هاید یک زندگی مخفی دارد و بیرحم و سنگدل است. درواقع، رُمانِ آقای استیونسن دربارهی ستیز درونی انسان است برای انتخاب نوع رفتار و سبک زندگی برمبنای خوی نیک و یا سرشتِ بد و میتوان آن را در چارچوب ژانرهای ادبی مختلف تفسیر کرد؛ از داستان تمثیلی تا مذهبی، از داستان پلیسی تا رُمان گوتیک. اما بهنظرمیرسد نویسنده بیشتر از هر چیزی به طرح مسائل اخلاقی و آسیبشناسی روانی یک شخصیّتِ دوپاره توجّه داشته است.