:: در پاسخ به این سؤال که چقدر باید کتاب خواند؟ باید گفت به قدر کافی! همانطور که در پاسخ این سؤال که چقدر باید کار کرد؟ چقدر باید خوابید؟ چقدر باید خورد؟ هم میتوان همین جواب را داد. پاسخ عملیتر و تجربیتر این است که در زندگی امروز این ما نیستیم که تعیین میکنیم چقدر باید کتاب خواند، بلکه باید دید پس از انجام کار روزمره و وظایف اجتماعی و خانگی و خانوادگی، چقدر وقت و دل و دماغ برای ماباقی میماند، و از آن مقدار، چه مقدارش را میتوان صرف کتاب کرد. به قول حافظ هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار.
:: یکی از دوستان نگارنده، در عالم کتابخوانی دو حسنه دارد. یکی از این بهتر. نخست اینکه پا به پای انتشارات جدید پیش نمیرود، و هیچ الزامی برای امروزین بودن مطبوعاتی افراطی نشان نمیدهد. و بر آن نیست که جدیدترین کتابها لزوماً بهترین کتابها هستند. دوم اینکه آزمون خوبی برای تشخیص کتاب خوب یا بد از نظر خودش دارد. میگوید وقتی که کتابی را برای خواندن به دست میگیرم، یک آمادگی باطنی دارم برای آنکه هرلحظه این کتاب را، اگر ناخوانا و نامأکول از آب درآمد، به گوشهای پرت کنم. این دیگر بستگی به هنر آن کتاب دارد که اگر چیزی بارش هست و جاذبهای دارد مانع از این کار شود و همچنان در دست من باقی بماند!
:: کتابخوانان به طور کلی به دو دسته عمده تقسیم میشوند: ۱)ژرفارو ۲)پهنارو. ژرفاروها به کم و گزیده خواندن علاقه دارند و وحدتگرا هستند. پهناروها به بیشتر و گستردهتر خواندن و شیوه دایرهالمعارفی علاقه دارند و کثرتگرا هستند. و هرکدام از این دو گروه دلایل عدیدهای در دفاع از سیره خود دارند. نگارنده این سطور به امر بینالامرین عقیده دارد، و بر آن است که بهتر است هر کتابخوانی، با هر تخصصی که دارد، تا ۳۰ سالگی پهنارو باشد، و هرچه به دستش میرسد و برایش دندانگیر است به ویژه ادبیات بخواند، ولی از آن پس برمبنای تجربه مطالعاتی که تا آن زمان میاندوزد، ژرفارو شود.
:: کتابهای نیمخورده و نیمخوانده هم از دردسرهای آشنای اهل کتاب است. به هرحال آدمیزاد کارها و طرحها و برنامههای ناتمام در اغلب حوزههای زندگیاش دارد. نیم خوانده ماندن کتابها همهاش از بوالهوسی و سربه هوایی و حواسپرتی کتابخوانان نیست، و چنانکه گفته شد یک مقدارش به طبیعت و موضوع و ماهیت کتابها مربوط میشود. خیلی از کتابهای نیمخوانده در واقع زبان حالشان این است که ما را نباید خواند! اینجاست که باید اینگونه کتابها را به دو دسته تقسیم کرد. نخست آنهایی که بر اثر دخالت عوامل مزاحم بیرونی ناتمام ماندهاند و شخص به ادامه مطالعه آنها علاقهمند است –که باید پیگیری کرد و به سرانجامشان رساند. دوم آنهایی که عیب ذاتی داشتهاند و ناخوانا بودهاند که باید از نیمه ضرر برگشت. یعنی به همان حال رهایشان کرد.
بهاءالدین خرمشاهی
{متن کامل}