اندوه،
دلخواهترین چیزی است
که در تملّک دختر است
و من هرگز این دو را
با تو قسمت نخواهم کرد!
میتوانم نان و خانه را با تو قسمت کنم،
امّا اندوه و آزادی،
دلام تنها به این هر دو معتاد است
اینجا یک پینوشت طولانی دارد که مینویسم. فعلن همین که مثلن گفته باشم همراه با این شادی عظیم، حجمِ بزرگی از اندوه هم توی دلم هست … مثلن این حرفها باشد به جای پینوشت اینجا
«فقط با عبور از در تنگ میتوان به حضور خدا رسید. جادهای که به طرف جهنم میرود خیلی پهن است و دروازهاش نیز بسیار بزرگ، و همهی کسانی که به آن راه میروند، به راحتی میتوانند داخل شوند. امّا دری که به زندگی جاودان باز میشود، کوچک است و راهاش نیز باریک، و تنها عدهی کمی میتوانند به آن راه یابند.»
انجیل متی آیهی سیزده و چهارده
عنوان : حافظ
Photo: Heavens door
جی. دی. سلینجر
مردی که پشت حصارهای مزرعه پنهان شده است
امروز نود ساله میشود
{بخونین}
دربارهی زندگی و آثار جی.دی. سلینجر بخوانید؛
اینجا (ویکیپدیای فارسی)
اینجا (ویکیپدیای انگلیسی)
اینجا (سیب گاززده)
اینجا (سایت آفتاب)
اینجا (کتاب بیست)
اینجا (کتاب نیوز)
اینجا (از پشت یک سوّم)
اینجا (جامجم آنلاین)
اینجا (روزنامهی اعتماد)
اینجا (کتابدوست)
+
گفتوگو با جی.دی. سلینجر؛ اینجا و اینجا و اینجا
رمزگشایی از دنیای داستانی سالینجر
جی. دی. سلینجر در goodreads؛ اینجا
ناتور دشت دانلود فایل صوتی؛ اینجا
میخواهم قلقش بیاید دستم! (داستان کوتاه از دی. جی سلینجر)
و
دربارهی ناتور دشت؛ اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا
دربارهی یادداشتهای شخصی یک سرباز؛ اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا
دربارهی تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران. سیمور: پیشگفتار اینجا
دربارهی دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم؛ اینجا و اینجا
دربارهی فرانی و زویی؛ اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا
دربارهی جنگل واژگون؛ اینجا و اینجا و اینجا
دربارهی هفتهای یهبار آدمو نمیکشه: اینجا
دربارهی نغمهی غمگین: اینجا
و
فکر جدایی از مَنی؟ نقشه نکش! خودم میرم
خودم با دستای خودم، واسه دلام گور میکنم
منی که با تو بُت شدم، بس که مقدس ِ چشات
دل میکنم از اون نگاه، عشقم ُ آتیش میزنم
تو دل ندادی میدونم، به این دلِ پُر از غرور
جادهی بنبست دلام، واسه تو شد راه عبور
اگر چه لایقات نبود عشق سیاه سفید من
امّا میدونم نباشی، میمونه سرد ُ سوت ُ کور
نقشه نکش واسه فرار، من عاقلی رو بلدم
حتّا اگه یه روز برات، بغض ترانه رو زدم
چه میشه کرد با سرنوشت، اگر که خاکستریاه
میشکنم امّا نمیگم، که با زمونه من بدم
فرصت اگه برام نموند، خیالی نیست نمیمونم
انگار که اسم شباتُ، از اوّلام نمیدونم
زُل میزنم به جادهای که پیش روم ِ تا ابد
کی گفته من رفتناش ُ تا ته خط نمیتونم
فؤاد صادقیان