چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

درباره‌ی مسائل غم‌انگیز و یا چیزهای ناراحت‌کننده با بچّه‌هایمان حرف نمی‌زنیم و بعد وقتی مرگی، طلاقی، تصادفی، چیزی اتفاق می‌افتد کاسه‌ی چه کنم می‌گیریم به دست که حالا چی بگوییم و چه‌جوری بگوییم و خودمان که گیج می‌شویم هیچ، بچّه‌ی طفلکی را هم گیج‌تر می‌کنیم. چاره چیست؟ فکر می‌کنم بهتر است درباره‌ی بخش‌های ناجورِ زندگی هم با بچّه‌هایمان حرف بزنیم و آگاهیِ کافی بدهیم تا بازیِ روزگار نتواند غافل‌گیرشان کند. می‌پرسید چگونه؟ خُب، طبیعی‌ست که شما نمی‌توانید یک روز صبح تصمیم بگیرید که بنشینید کنار تختِ بچّه‌تان و منتظر باشید تا وقتی از خواب بیدار شد برایش بگویید مثلاً طلاق چیست یا چرا آدم‌ها می‌میرند یا سرطان می‌گیرند و یا دیوانه می‌شوند. پیشنهادِ من این است که با ادبیاتِ داستانی این فرصت را به بچّه بدهید تا موقعیّت‌های مختلف و شرایطِ گوناگون زندگی را تجربه و تصوّر کند. این روبه‌رویی به کودک و نوجوان می‌آموزد رنج‌ها و دشواری‌های متفاوتی در زندگی وجود دارد که ممکن است آدم را به ناراحتی و افسردگی یا خشم و خشونت بکشاند، ولی این احساسات دائمی نیست و همیشه برای خلاصی از هر سختی راه‌حلی معقول و مفید وجود دارد که مسکّن است و زندگی آدم را دوباره به آرامش و آسایش می‌رساند.

حرف از طلاق شد و فکر می‌کنم بد نیست به یک مجموعه‌ی دوجلدیِ عالی از باربارا پارک اشاره کنم که با ترجمه‌ی نازنین دیهیمی از سوی نشر ماهی منتشر شده است. این کتاب‌ها با عنوان‌های از من نخواهید لبخند بزنم و ازدواج مادرم و بدبختی‌های دیگر روایتی شاد، بامزه و متفاوت از یک رویداد ناراحت‌کننده است به اسم طلاق که خُب، گاهی اتفاق می‌افتد و باعث جدایی پدر و مادر و سرگردانیِ بچّه می‌شود. خانم پارک در این دو کتاب ماجرای پسرکی به نام چارلی را تعریف می‌کند که پدر و مادرش از هم جدا شده‌اند و در پی این اتفاق، زندگی‌اش پُر شده از مسائل و درگیرهای تازه.

به نظر من، بچّه‌های ده تا پانزده ساله (و حتا بزرگ‌ترها) از خواندنِ این داستان لذّت ببرند. چرا؟ به‌خاطر راویِ شوخ و شنگِ مثلاً عصبانیِ داستان، لحنِ صمیمیِ نویسنده و حرف‌زدن از احساساتِ پنهانِ نوجوانان. ضمناً، آن‌ها جواب خیلی از سؤال‌هایشان را در این دو کتاب پیدا خواهند کرد. مثل چی؟ مثلاً این‌که چرا بعضی از پدرها و مادرها از هم جدا می‌شوند بی این‌که سابقه‌ی بحث و دعوا داشته باشند؛ چه اتفاقی می‌افتد که زن و مردی، که قبلاً عاشق بوده‌اند، دیگر به ادامه‌ی زندگی با هم علاقه ندارند؛ مشاور کیست و چه کمکی به آدم می‌کند؛ چرا بعضی از پدرها و مادرهایی که طلاق گرفته‌اند دوباره ازدواج می‌کنند و  … سؤال‌هایی از این دست.

من این دو کتاب + کتاب‌های میک‌هارته این‌جا بود و عملیات دک کردن کپک را از نمایش‌گاه کتاب پارسال خریدم. این مدت خواندن این کتاب‌ها را به خیلی‌ها توصیه کرده‌ام و چندتایی یادداشت و مقاله هم درباره‌شان نوشته‌ام. اگر می‌خواهید برای نوجوانان کتاب بخرید، این چهار رمان از باربارا پارک را به یاد داشته باشید.

مجموعه‌ی جونی‌بی ‌جونز هم یکی دیگر از آثار خانم پارک است که برای کودکان دبستانی نوشته. این مجموعه هم خیلی محبوب و پرفروش است. امیرمهدی حقیقت اوّلین مترجمی بود که این دخترِ زبر و زرنگِ را به بچّه‌های ایرانی معرّفی کرد. ترجمه‌ی او از این مجموعه هم توسط نشر ماهی منتشر شده است. البته، در این سال‌ها جونی‌بی‌ جونز توسط ناشرها و مترجم‌های مختلف در ایران چاپ شده است.

چند وقت قبل آقای اوباما و دخترهایش به یکی از کتاب‌فروشی‌های نزدیک خانه‌شان رفتند و ۱۷ عنوان کتاب خریدند. از فروشنده تخفیف هم خواستند و آقای اوباما به خبرنگارها گفت بعضی از این کتاب‌ها را خریده تا شب کریسمس هدیه بدهد. در خبرها فهرست* کتاب‌هایی هم که خانواده‌ی اوباما خریده‌ بودند، آمده. این‌جا مثلاً.

چند وقت قبل‌تر آقای مسجدجامعی هم از همه دعوت کرد تا یک روز در هفته‌ی کتاب به کتاب‌فروشی‌ها بروند. نمادین‌طور. در خبرها آمده بود که بعضی از کتاب‌فروشی‌ها خیلی شلوغ شده و چندتایی هم گزارش تصویری از حضور آقای مسجدجامعی و هیئت همراهش دیدم که رفته بودند به این و آن کتاب‌فروشی. کتاب‌فروشی نشر چشمه، زیر پل کریمخان، یکی از جاهایی بود که خیلی شلوغ شده بود. البته، فکر می‌کنم به‌خاطر محمود دولت‌آبادی بود که توی کتاب‌فروشی نشسته بود و با مشتر‌ی‌ها گپ می‌زد و کتاب‌هایش را امضا می‌کرد. برایم جالب بود که هیچ مقام و شخصیت دولتی دیگری -چه می‌دانم رئیس جمهوری، شهرداری، کسی – به کتاب‌فروشی نرفته بود و هیچ فهرستی هم از کتاب‌هایی که آقای مسجدجامعی و هیئت همراهش خریده بودند، جایی منتشر نشد (یا من ندیدم).

چند وقت دیگر شب یلداست و چند وقت دیگرتر هم عید نوروز. به‌نظرتان هیچ‌کدام از آقایان و بانوانِ مسئول و مدیر کشورمان همچو کاری می‌کنند که آقای اوباما و دخترهایش کرده‌اند؟ مثلاً به بهانه‌ی یلدا یا نوروز بروند خرید کتاب و بعد فهرست کتاب‌هایی که خریده‌اند، منتشر شود و بگویند چندتایی هم کتاب خریده‌ایم تا هدیه بدهیم به بچه‌های فامیل، کتاب‌خانه‌های روستایی و…

یادتان هست که قبلاً دم عید یا وقت شروع مدارس، جشن نیکوکاری برگزار می‌شد و تلویزیون خیلی شلوغ‌بازی درمی‌آورد و بیست‌وچهار ساعته از چادرهای دریافت هدیه‌های مردمی گزارش زنده پخش می‌کرد. هنوز این‌طوری است؟ چرا همچو کاری برای کتاب نمی‌شود؟ مثلاً توی مسجد و مدرسه هر محله پایگاه بزنند و از مردم بخواهند کتاب بخرند و هدیه بدهند به کسانی که نمی‌توانند کتاب بخرند. مثل طرح نذر کتاب، ولی گسترده‌تر و تلویزیون هم شلوغ‌بازی دربیاورد و مردم را جمع کند.

* در سبد خرید خانواده‌ی اوباما دو عنوان کتاب کودک و نوجوان هم بود. یکی، مجموعه‌‌ی دیوار قرمز نوشته‌ی برایان ژاک و دیگری یکی از کتاب‌های جونی ‌بی‌ جونز نوشته‌ی باربارا پارک. خب، برای من که به ادبیات کودک و نوجوان علاقه دارم، این کار اوباما و دخترهایش ضرب‌ در دو جالب بود.

دیوار قرمز یک مجموعه‌ی بیست و دو جلدی است. از این کتاب‌های تخیلی و افسانه‌ای دنباله‌دار که ماجراهایش از تاریخ و وقایع تاریخی الهام گرفته شده و پر از شخصیت‌های هیولاوار، اموات و …. این کتاب‌ها به فارسی ترجمه نشده‌اند و ایده‌ی نوشتنِ آن‌ها از کجا به ذهن نویسنده رسیده؟ گویا روزی روزگاری، آقای ژاک با سگ کوچولویش در پارکی قدم می‌زد که با دیوار قرمزی برخورد می‌کند و بعد ترق! جرقه‌ی اصلی برای نوشتن داستان‌های دیوار قرمز زده می‌شود.

جونی بی جونز هم اولین کتابی بود که از باربارا پارک به فارسی ترجمه شد. هفت هشت سال قبل امیرمهدی حقیقت چندتا کتاب از این مجموعه را ترجمه و نشر ماهی چاپ کرد. بعد هم دست زیاد شد و کلی مترجم و ناشر دیگر هم کتاب‌های جونی بی را ترجمه و چاپ کردند. این مجموعه‌ی بامزه ماجراهای دختری کلاس اولی است و خیلی از بچه‌های دنیا را به خنده انداخته و سرگرم کرده است. ماجراهای جونی بی جونز هفده جلدی است و فکر می‌کنم ده دوازده جلدش به فارسی ترجمه شده باشد.

باربارا پارک، جمعه‌ی هفته‌ی قبل، پس از هفت سال و نیم مبارزه با سرطان تخمدان درگذشت.
خانم پارک یکی از نویسندگانِ مشهور آمریکایی در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان و خالقِ شخصیّتِ شوخ و شنگِ «جونی بی جونز» بود.
او در سال ۱۹۹۲، اوّلین جلد از مجموعه‌ی «جونی بی جونز» را منتشر کرد. داستانی شخصیّت محور که درباره‌ی دخترکی شش ساله به نام جونی بی است. شیطنت‌های این دختر کوچولوی عزیز در ماجراهای بامزه‌‌ی کتاب‌های خانم پارک موردعلاقه‌ی کودکان بود. برای همین، انتشار جلدهای بعدیِ این داستان ادامه پیدا کرد تا جلد سی‌ام.
این مجموعه یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است. می‌گویند کتاب‌های باربارا پارک فقط ۵۵ میلیون نسخه در شمال آمریکا فروخته شده است. او علاوه بر مجموعه‌ی «جونی بی جونز»، دو کتاب تصویری و سیزده رمان هم نوشته است.

از میان کتاب‌های باربارا پارک، پانزده جلد از مجموعه‌ی «جونی بی جونز» و دو رمانِ «میک هارته اینجا بود» و «عملیات دک‌کردن کپک» به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند.
«جونی بی جونز» از آن کتاب‌هایی است که مترجم‌های مختلف دوست داشته‌اند آن را ترجمه کنند. برای همین، توسط ناشرهای مختلف در سال‌های متفاوت چاپ شده است. «امیرمهدی حقیقت» اوّلین مترجمی بود که دخترِ زبر و زرنگِ خانم پارک را به بچّه‌های ایرانی معرّفی کرد. ترجمه‌ی او از این مجموعه توسط «نشر ماهی» منتشر شده است.

«میک هارته اینجا بود» و «عملیات دک‌کردن کپک» را «نازنین دیهیمی» ترجمه کرده است. این کتاب‌ها را هم «نشر ماهی» چاپ کرده است. داستانِ میک هارته از زبانِ دختری روایت می‌شود که به‌تازگی برادرش را طی یک سانحه‌ی تصادف از دست داده است. خانم پارک به‌خوبی احساساتِ این دختر را در مراحل مختلفِ شوک بعد از مرگِ برادر تا پذیرشِ این فقدان توصیف می‌کند. البته، هدفِ اصلیِ او این بوده که اهمیّت استفاده از کلاه ایمنی موقع دوچرخه سواری را به نوجوانان یادآوری کند، منتهی خیلی زیرپوستی. من، این کتاب را دوست داشتم و شما که غریبه نیستید، کلّی هم باهاش گریه کردم.

پ.ن ۱)؛ اگر می‌خواهید کتاب‌های «باربارا پارک» را اینترنتی بخرید، بروید این‌جا.
پ.ن ۲)؛ «باربارا پارک» یک مؤسسه‌ی حمایت از زنان مبتلا به سرطان تخمدان تاسیس کرده بود و با همسرش در این زمینه هم فعال بود. این‌جا سایت مؤسسه‌ی خانم پارک است.
پ.ن ۳)؛ وب‌سایتِ «جونی بی جونز» هم این‌جاست.
پ.ن ۴)؛ درباره‌ی سرطان تخمدان، علائم و درمان آن هم این‌جا را بخوانید. ضرر ندارد.