چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

شش، هفت‌تا کتاب انتخاب کردیم برای پسرخاله و دخترداییِ شش، هفت‌ساله‌ی هولدرلین. کتاب‌ها را انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرده بود. یکی، تألیف بود و باقی، ترجمه. قولِ بچّه قورباغه را خودم قبلاً خوانده بودم، ولی کتاب‌های دیگر را نه. قبل از این‌که کتاب‌ها را با کاغذِ پینه‌دوزنشان کادو کنم، همه را خواندم. خیلی خوشم نیامد. یعنی، هیچ‌کدام آن‌قدر تعریفی نبودند که بخواهم بگویم بخرید و برای بچّه‌تان بخوانید. در سایت گودریدز هم با ارفاق یکی، دو ستاره بهشان دادم. البته، نمره‌ی «آی دعوا دعوا دعوا» بهتر بود. ماجرای این کتاب درباره‌ی دو خرگوش بود، قهوه‌ای و خاکستری، که هم‌سایه‌اند و مُدام جنجال می‌کنند. تا این‌که سروکلّه‌ی یک روباه مکّاری پیدا می‌شود و نویسنده از این تهدید فرصتی می‌‌سازد برای کشفِ لذتِ دوستی. کتاب را محمّدمهدی شجاعی ترجمه کرده است. از ترجمه‌های شجاعی، پیش‌نهاد می‌کنم «خشم قلمبه» و مجموعه‌ی «مرغدانی پرماجرا» را بخوانید. البته، اگر هنوز نخوانده‌اید.