داشتم عنوانِ کتابهایی رو گوگل میکردم که جزء فهرست لاکپشت پرندهاند. دنبال عکس روی جلد کتابها بودم که بذارم فیس.بوق، بهخاطر برنامهی کتابخوانی برای بچّهها در شب یلدا. موقعِ سرچِ کتاب احمدرضا احمدی، با دیدنِ عکسهای «عروس و داماد در باران»، یهو زدم زیر گریه. این روزها، همش همین حالم. دلم میخواست گریهام بهخاطرِ ششمین سالگرد آشناییام با هولدرلین بود، ولی نیست. بهخاطرِ بچّه گریه میکنم. اینقدر که دلم تنگ شده براش و خُب، فعلن نمیتونم برم ببینمش. چند روزِ قبل، مامانم تلفن زد و گفت بچّه زنگ زده خونه و سراغ منو گرفته و پرسیده «حباب اومده اونجا؟» مامانم گفته نه و بچّه گفته «پس من با کی حرف بزنم؟». تلفن رو که قطع کردم، دوباره زدم زیر گریه. گفتم که این روزها، همش همین حالم. چند هفته قبل هم با هولدرلین رفتیم پاساژگردی و برای بچّه جوراب انگریبردز خریدم که خیلی دوست داره. بعد، توی ماشین که بودیم، جوراب رو از توی پلاستیک درآوردم و دوباره که نگاهش کردم، بازم زدم زیر گریه.
حالا بگذریم. نمیخوام روضه بخونم آخرِ شبی. میخوام در راستای اینکه قراره ساعت ۱۰ شب یلدا، هر کاری دستمون هست بذاریم زمین و برای بچّهمون کتاب بخونیم از کتابهایی بگم که بچّه خیلی دوست داشت (و داره) و با هم میخوندیم. گفتم شاید یکی باشه که بچّهی یکی، دو ساله داره و نمیدونه چی براش بخونه. من از تجربهام بگم بلکه به دردش خورد.
به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند (انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) یه کتاب تصویری هست با داستانی که جنبهی روانشناسی داره و مهارت «نه گفتن» رو آموزش میده. «نه» اوّلین کلمهای بود که بچّه یاد گرفت که بگه و این کتاب هم، اوّلین کتابی بود که براش خوندم.
قوقولی غوغول (کتابهای فندق، نشر افق) یه کتاب شعر هست که شاید کمی عجیب و غریب به نظر برسه و آدم فکر کنه بچّه ازش خوشش نمیاد. من حتّا فکر نمیکردم بچّه بتونه با تصویرگریهاش ارتباط برقرار کنه. منتهی، خلافِ تصوّرم، بچّه عاشق این کتاب شد. همیشه هم کتاب زیر بغلش بود و اصرار داشت هر جایی که میره کتاب رو هم با خودش ببره.
این اتّفاقی بود که برای عروس و داماد در باران (کتاب خروس، نشر نظر) هم افتاد و بچّه عاشقش شد. یهجورایی کتاب بالینیاش بود. نگین احتسابیان تصویرگر این کتاب و قوقولی غوغول هست و دستکم بچّهی ما با تصویرگریهاش خیلی ارتباط برقرار میکنه و برای همهی جزئیاتِ نقّاشیهای احتسابیان یه قصّه داره.
بچّه دو کتاب از نوید سیدعلیاکبر رو هم خیلی دوست داره. یکی، بابای من با سس خوشمزه است (نشر شباویز) و دوّمی، من مامانت را نخوردم (انتشارات علمی و فرهنگی). داستانِ کتاب اوّل دربارهی ترس از تاریکی و بعدی، یه بازآفرینیِ قشنگ و خلّاق هست از قصّهی بزبزقندی (یا بز زنگولهپا یا شنگول و منگول یا …).