چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

آدم‌ها دو دسته‌اند؛ آن‌هایی که چهارم اسفند به جشن لاک‌پشت پرنده رفته‌اند و آن‌هایی که نرفته‌اند. اگر از معدود نفراتی هستید که در دسته‌ی دوم‌ قرار می‌گیرند این مطلب را بخوانید و از همین‌ کلمه نیّت کنید تا حتمن در جشن بعدی باشید و ده تا کتاب‌خوان/کتاب‌خرِ دیگر (از کودک تا بزرگ‌سال) را هم با لاک‌پشت پرنده آشنا کنید. تیریپِ این پیامک‌هایی که می‌گوید اگر برای چندنفر دیگر فوروارد نکنی، تا صبح سوسک می‌شوی.
خُب، به اطلاع می‌رسانم که گویا جشن به خوبی و خوشی برگزار شد، مملو از جمعیّت. خبرهایش در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها منتشر شده است، مفصل. من در نقشِ خلاصه‌ی اخبار عمل می‌کنم و می‌گویم از بین نامزدها برای دریافت اهدای نشان‌های لاک‌پشت پرنده، چهار نویسنده/مترجم و چهار کتاب نشان نقره‌ای گرفتند.

فریدون عموزاده خلیلی برای تألیف «کتاب کوچک برای داستان‌نویسی» از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
سیدنوید سیدعلی‌اکبر برای تألیف «بابای من با سس خوشمزه است» از نشر شباویز.
الهه هاشمی برای ترجمه‌ی «پم» و «ورت» از نشر آفرینگان.
هی‌نه بک برای تألیف «نان ابری» از نشر او.

برنده‌ی نشان طلایی هم کسی نبود. بله. چرا؟ به‌خاطر تعداد کم کتاب‌های منتشرشده در سال ۹۱ و کیفیتِ پایین آن‌ها، از نظر محتوایی و ظاهری.

این هم فهرستِ کتاب‌های پرفروش در روز جشن؛

۱) کتاب کوچک برای داستان‌نویسی، نوشته‌ی فریدون عموزاده خلیلی (انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)
۲) پسرخاله وودرو، نوشته‌ی روت وایت، ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی (نشر افق)
۳) نان ابری، نوشته‌ی هی‌نه بک، ترجمه‌ی کینگ این لی (نشر او)
۴) طولانی‌ترین آواز نهنگ، نوشته‌ی ژاکلین ویلسون، ترجمه‌ی نسرین وکیلی (نشر افق)
۵) ج مثل جادو، نوشته‌ی نیل گیمن، ترجمه‌ی فرزاد فربد (انتشارات کتاب پنجره)
۶) پم (بهترین اتفاق زندگی)، نوشته‌ی ماری دپلوشن، ترجمه‌ی الهه هاشمی (انتشارات آفرینگان)
۷) ورت (دختری که دوست نداشت جادوگر شود)، نوشته‌ی ماری دپلوشن، ترجمه‌ی الهه هاشمی (انتشارات آفرینگان)
۸) بابای من با سس خوشمزه است، نوشته‌ی نوید سیدعلی‌اکبر (نشر شباویز)
۹) تق تق، ما! گاوهایی که تایپ می‌کنند، نوشته‌ی دورین کرونین، ترجمه‌ی اکرم حسن (انتشارات آفرینگان)
۱۰) جوجه‌تیغی، نوشته‌ی زکریا تامر، ترجمه‌ی رحیم فروغی (نشر چشمه)
۱۱) یک قول کلاغی یک قول موشی، نوشته‌ی فاطمه مشهدی‌رستم (نشر شباویز)
۱۲) مترسک و خدمتکارش، نوشته‌ی فیلیپ پولمن، ترجمه‌ی فرزاد فربد (نشر پریان)
۱۳) مجموعه مدرسه کنار جاده، نوشته‌ی لوییس سکر، ترجمه‌ی فریبا اقدامی، راحله پورآذر، سپیده شهیدی (نشر ماهک)
۱۴) جادوی کلمات (آنچه دختران باهوش باید بدانند)، نوشته‌ی پتی کلی کریسول، ترجمه‌ی روژین شاملو (نشر گام)
۱۵) دختران و اینترنت (آنچه دختران باهوش باید بدانند)، نوشته‌ی شارون سیندریچ، ترجمه‌ی روژین شاملو (نشر گام)
۱۶) مجموعه رفتم بالا اومدم پایین، سروده‌ی ناصر کشاورز (انتشارات شهرقلم)
۱۷) جنگ دختر دستکش‌پوش با سرما، سروده‌ی زیتا ملکی (نشر قطره)
۱۸) مجموعه ترانه بازی، سروده‌ی علی اصغر سیدآبادی (نشرچکه و شهرقلم)
۱۹) شرق خورشید غرب ماه، نوشته‌ی جسیکا دی جرج، ترجمه‌ی دلارام کار خیران (انتشارات گل آقا)
۲۰) بلارت، نوشته‌ی دامینیک بارکر، ترجمه‌ی مسعود ملک‌یاری (انتشارات گل آقا)
۲۱) لولو شب‌ها گریه می‌کند، نوشته‌ی مهدی رجبی (نشر شهرقلم و چکه)
۲۲) آفتاب مهتاب چه رنگه؛ اتلک تی تتلک؛ جم‌جمک برگ خزون؛ گنجشک پر کلاغ پر؛ دار دار خبردار، سروده‌ی افسانه شعبان‌نژاد (نشر هنر آبی)
۲۳) برسد به دست معلم عزیزم، نوشته‌ی سایمن جیمز، ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی (انتشارات آفرینگان)
۲۴) کشک‌های خفن، نوشته‌ی احمد اکبرپور (انتشارات چرخ و فلک)
۲۵) مجموعه کانگوروی آبی، نوشته‌ی اما چیچستر کلارک، ترجمه‌ی مریم رزاقی (نشر زعفران)

توصیه‌ی هیئت داوران لاک‌پشت پرنده این است که به بچّه‌ها کتاب عیدی بدهیم. اگر برای انتخاب کتاب نمی‌توانید تصمیم بگیرید یا کتاب‌های کودک و نوجوانِ جدید را نمی‌شناسید و نمی‌دانید کدام بهتر است حتمن از فهرست لاک‌پشت پرنده کمک بگیرید. این فهرست، ضمیمه‌ی فصل‌نامه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان منتشر می‌شود. در فیس‌بوق هم صفحه دارد. اگر می‌خواهید بهانه بیاورید که فصل‌نامه‌ی فلان کجام بود یا فیل‌شکن‌ام کو یا هر چی. به همین مطلب بیش‌تر توجه کنید. ۲۵‌ کتاب + ۱۰ کتابی که نامزدهای دریافت نشان لاک‌پشت پرنده بودند. انتخاب کنید و بخرید و عیدی بدهید.

داشتم عنوانِ کتاب‌هایی رو گوگل می‌کردم که جزء فهرست لاک‌پشت پرنده‌اند. دنبال عکس روی جلد کتاب‌ها بودم که بذارم فیس.‌بوق، به‌خاطر برنامه‌ی کتاب‌خوانی برای بچّه‌ها در شب یلدا. موقعِ سرچِ کتاب احمدرضا احمدی، با دیدنِ عکس‌های «عروس و داماد در باران»، یهو زدم زیر گریه. این روزها، همش همین حالم. دلم می‌خواست گریه‌ام به‌خاطرِ ششمین سال‌گرد آشنایی‌ام با هولدرلین بود، ولی نیست. به‌خاطرِ بچّه گریه می‌کنم. این‌قدر که دلم تنگ شده براش و خُب، فعلن نمی‌تونم برم ببینمش. چند روزِ قبل، مامانم تلفن زد و گفت بچّه زنگ زده خونه و سراغ منو گرفته و پرسیده «حباب اومده اون‌جا؟» مامانم گفته نه و بچّه گفته «پس من با کی حرف بزنم؟». تلفن رو که قطع کردم، دوباره زدم زیر گریه. گفتم که این روزها، همش همین حالم. چند هفته قبل هم با هولدرلین رفتیم پاساژگردی و برای بچّه جوراب انگری‌بردز خریدم که خیلی دوست داره. بعد، توی ماشین که بودیم، جوراب رو از توی پلاستیک درآوردم و دوباره که نگاهش کردم، بازم زدم زیر گریه.

حالا بگذریم. نمی‌خوام روضه بخونم آخرِ شبی. می‌خوام در راستای این‌که قراره ساعت ۱۰ شب یلدا، هر کاری دست‌مون هست بذاریم زمین و برای بچّه‌مون کتاب بخونیم از کتاب‌هایی بگم که بچّه خیلی دوست داشت (و داره) و با هم می‌خوندیم. گفتم شاید یکی باشه که بچّه‌ی یکی، دو ساله داره و نمی‌دونه چی براش بخونه. من از تجربه‌ام بگم بلکه به دردش خورد.

به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند (انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) یه کتاب تصویری هست با داستانی که جنبه‌ی روان‌شناسی داره و مهارت «نه گفتن» رو آموزش می‌ده. «نه» اوّلین کلمه‌ای بود که بچّه یاد گرفت که بگه و این کتاب هم، اوّلین کتابی بود که براش خوندم.

قوقولی غوغول (کتاب‌های فندق، نشر افق) یه کتاب شعر هست که شاید کمی عجیب و غریب به نظر برسه و آدم فکر کنه بچّه ازش خوشش نمیاد. من حتّا فکر نمی‌کردم بچّه بتونه با تصویرگری‌هاش ارتباط برقرار کنه. منتهی، خلافِ تصوّرم، بچّه عاشق این کتاب شد. همیشه هم کتاب زیر بغلش بود و اصرار داشت هر جایی که می‌ره کتاب رو هم با خودش ببره.

این اتّفاقی بود که برای عروس و داماد در باران (کتاب خروس، نشر نظر) هم افتاد و بچّه عاشقش شد. یه‌جورایی کتاب بالینی‌اش بود. نگین احتسابیان تصویرگر این کتاب و قوقولی غوغول هست و دست‌کم بچّه‌ی ما با تصویرگری‌هاش خیلی ارتباط برقرار می‌کنه و برای همه‌ی جزئیاتِ نقّاشی‌های احتسابیان یه قصّه داره.

بچّه دو کتاب از نوید سیدعلی‌اکبر رو هم خیلی دوست داره. یکی، بابای من با سس خوشمزه است (نشر شباویز) و دوّمی، من مامانت را نخوردم (انتشارات علمی و فرهنگی). داستانِ کتاب اوّل درباره‌ی ترس از تاریکی و بعدی، یه بازآفرینیِ قشنگ و خلّاق هست از قصّه‌ی بزبزقندی (یا بز زنگوله‌پا یا شنگول و منگول یا …).

این مدّت، به جای آب‌انبار و بادگیر و قنات یا میدان امیرچقماق، مسجد جامع و دخمه‌ی زرتشتی‌ها فقط چندتا پاساژ و مجتمع تجاری دیده‌ام و یکی، دوبار هم رفتیم بازار خان، هول هولکی. پاساژها و مجتمع‌های یزد هم مثل پاساژها و مجتمع‌های شهرهای دیگرند و میلِ زیادی دارند برای این‌که هر چه بیش‌تر شبیه مراکز تجاری تهران باشند، با ویترین‌های شیک و جنس‌های لوکس و قیمت‌های گران. مشتری‌های بَزک‌دُزک‌‌کرده‌ی دست به جیبی هم دارند که پروایی ندارند از نرخ‌های نجومی و خرج‌های الکی. چه باک! ما که در یکی از همین مجتمع‌ها، دل‌خواهِ خودمان را پیدا کردیم؛ بساطی از کتاب‌های جورواجور با تخفیفی دل‌نشین، سی‌ درصد. از کتاب‌های آشپزی آسان و طب سوزنی، طالع‌بینی و گنج‌های معنوی که بگذریم، چندتایی کتابِ خوب هم در این بساط‌ بود که در کتاب‌خانه‌‌ی کوچک‌مان نداریم. مثل؟ مثل «شوهر آهوخانم»، «مرزبان‌نامه» و …. منطقی این بود که چه کنیم؟ برایتان می‌گویم. اوّل، نگاهی انداختیم به جیب‌مان و بعد، دودوتا چهارتا کردیم و از این همه، بخت با «تاریخ جهانگشای جوینی» و «حاجی واشنگتن» بود که بالاخره، خریدیم. قیمت‌؟ سرجمع می‌شد ۴۹۵۰۰ تومان که با تخفیف شد سی و چندهزار تومان.

چند شبِ قبل هم در بازارچه‌ی میدان اطلسی بودیم که از کتابکده‌ی رستاک سردرآوردیم، از سر اتّفاق. البته، من عکس‌های این کتاب‌فروشی را در فیس‌بوق دیده بودم و به هولدرلین گفته بودم که «نگاه، چه جای خوب و خوشگلی.» بعد، هولدرلین نشانی‌‌اش را خوانده بود و گفته بود نزدیکِ خانه‌مان است و من هم گفته بودم بَه. رستاک همان‌طور بود که توی عکس‌هایش، دنج و آرام. موجودیِ کتاب‌هایش هم بَدَک نبود. مثلاً بیش‌تر کتاب‌های «نشر افق» را داشت و علاوه‌بر کتاب بزرگ‌سال، کتاب‌های کودک و نوجوان هم توی قفسه‌هایش بود و حتّا مجله‌های «داستان»، «عروسک سخنگو» و …. ما که نیّتِ کتاب‌خری نداشتیم و فقط آمده بودیم که در شب و باران قدم بزنیم و پیتزا بخوریم. برای همین، فقط دو کتاب خریدم تا مجموعه آثار دو نویسنده را در کتاب‌خانه‌مان تکمیل کنم. می‌پرسید کدام دو کتاب؟ یکی «با گاردِ باز» و دیگری «آلبالوهای بهشت رسیده‌اند». اوّلی، مجموعه‌داستانی است از «حسین سناپور» که  بیش‌تر کتاب‌هایش را دارم مگر این کتاب و سه کتاب دیگر. «آلبالوهای بهشت رسیده‌اند» هم داستان کوتاهی است از «حدیث لزرغلامی» که برای کودکان نوشته و همیشه دلم می‌خواست آن را بخوانم.

 … و شبی از شب‌ها، با هولدرلین به فروش‌گاه محصولات کانون پرورش فکری در خیابان کاشانی رفتیم. مغازه‌ی بزرگی با دل‌ناچسب‌ترین فضایی که می‌توان برای کتاب‌فروشی تصوّر کرد. خاصّه این‌که مخاطبِ کتاب‌ها و عروسک‌ها و بازی‌های فکری بچّه‌هایند و آن شب، فکر می‌کردم آخر کدام بچّه‌‌یی را می‌توانم به این‌جا دعوت کنم و اخم نبینم و فحش نشنوم و ….؟ خلاصه، چند دقیقه‌ای میان قفسه‌ها و کتاب‌ها بودیم و طبعن چندتایی کتاب خریدیم، از کتاب‌های قدیمی کانون و از کتاب‌های جدید. کتاب‌های قدیمیِ کانون، جدای این‌که خاطره‌هایی کم‌رنگ از کودکی‌ام را به یادم می‌آورند، هنوز با قیمت‌های دویست تومان، سی‌صد تومان به فروش می‌رسند. البته، کتاب‌های جدید هم در مقایسه با کتاب‌های ناشرهای دیگر ارزان‌‌ترند.