به هولدرلین میگویم «بالاخره، تمام شد.» میگوید «خُب؟ حالا، به کسی هم پیشنهاد میدهی کتاب را بخواند؟» میگویم «ها. خوشم آمد.» گیرم، وقتی کتاب را دست گرفتم، خیلی کُند و لاکپشتی پیش میرفت و حتّا فکر کرده بودم که داستان، همان داستانِ فیلمِ پنجاه قرار ملاقات اوّل است. برای همین، دیگر نخواندم. دربارهاش گوگل کردم و رسیدم به گزارشِ یک پزشک. او دربارهی نویسنده نوشته و گفته ایدهی داستان از کجا آمده و اشاره کرده فیلمی هم با اقتباس از این کتاب در حال ساخت است، با بازیِ نیکول کیدمن. پس، قصّهی این کتاب ربطی به آن فیلمِ کمدی نداشت. دوباره رفتم سروقتِ رُمانِ آقای واتسون و خُب، اعتراف میکنم کمی طول کشید تا جذبِ ماجرا بشوم، ولی بالاخره اتّفاق افتد.
این رُمان در قالب دفترچهی خاطرات است و راویِ آن کریستین است، زنی چهل و چند ساله. او به یک نوع فراموشیِ عجیب و غریب مبتلاست و چیزی به یادش نمیماند مگر برای بیست و چهار ساعت. دکتر ناش، پزشکِ معالجِ کریستین، پیشنهاد میدهد او ماجرای هر روزش را در دفترچهای بنویسد. این دفتر خاطرات به کریستین کمک میکند تا خودش و زندگیاش را از نو کشف کند. او با شکها و تردیدهایش کمکم به رازها و دروغهایی، که در زندگیِ او و همسرش وجود دارد، پی میبرد و چیزی نمیگذرد که داستان، از روایتِ یک زندگیِ عادی خارج میشود و خواننده را با هول و هراس درگیر میکند و بعدتر، حتّا اکشن و جنایی هم میشود. یعنی، آقای نویسنده خیلی خوب از پسِ تعلیق برآمده است، یک داستانِ روانشناسیِ هیجانی. بااینحال، فکر میکنم بهتر بود او کمی خُلق و خو و سبک و سیاقِ زنانه را بلد بود. بهنظر من، کریستین بیشتر از آنکه زن باشد یک مرد از آب درآمده است.
خلاصه اینکه، «پیش از آنکه بخوابم» در آمریکا پُرفروش است، در حد رقابت با هری پاتر. چندتا جایزهی خارجکی هم بُرده و به بیشتر از چهل زبان ترجمه شده است. بله، از جمله فارسی. نشر آموت این کتاب را با ترجمهی شقایق قندهاری منتشر کرده است و میتوانید آن را قبل از خواب بخوانید و لذّت ببرید.