* * *
یعقوب یادعلی را نمیشناختم من، نمیشناسم من. از او یک نام میدانم و یک نامخانوادگی. به علاوهی اینکه چند سال دارد و کتاب هم نوشته است چندتایی که من فقط آداب بیقراری او را خواندهام و دوست داشتهام. امّا، مدّتی است که یعقوب یادعلی پیوست شده است به زندگی من که بیشتر از هر چیزی یا هر کسی با تنهایی میگذرد و کتاب. میدانم هی نگرانِ او بودن وقتی قدر و قدرتی نداشته باشی در این حدود، به درد و زخم ِ یادعلی نمی آید که جُرمی ندارد الا عشق! منتها، …
آداب بیقراری را دوست داشتم. دوست دارم. این ترکیبِ متضاد در عنوانِ رُمان را بیشتر و داستان و شخصیتهایش را هم. همین مهندس کامرانِ خسرویِ خسته و وامانده را و آن تاجماه را با تمام سادگیهای دوست داشتنیاش…
داستان از این قرار است که کامران مأمور به انجام وظیفه است در روستایی و از این رو، کمتر به خانه میرود و با فریبا، همسرش، زندگی میکند و بیشتر دلدادهی تاجماه است. زنی روستایی که رتق و فتق امور را در اقامتگاه او برعهده دارد و …
تاجماه بوی دوده و شیر میدهد. شناسنامه هم ندارد. دست بالایش هفده هجدهساله است و سرزنده و شاداب و چند شکم هم زائیده، دو تا دختر و دو تا پسر و زن علیسینا نامی است و کامران دوست دارد خندههایش را وقتی غلغلک میدهدش و حظ میکند از غش و ریسه رفتنهایش و لباس میخرد برای او با سینهریز طلا. هر چند که ممکن است تاجماه فرق بین بدل و اصل را هم نفهمد، اما کامران برای دل خودش پول خرج میکند تا بهترین و راحتترین لحظههای این چند سال را با گرانترین قیمت ممکن پای خودش حساب کرده باشد شاید بابت همین چشمهای بی غشِ تاجماه که نمیفهمد میشود خاطرهها را نوستالژیک کرد، در وقتهای تنهایی به یادشان آه کشید و همین دوست داشتنِ کامران سی یی که باش بازی می کرد و خنده انداختش هی و علیسینا هم اگه باش بازی ایکرد، خوب بی. نه اینکه کارش ایکنه، ایخوسه! و کامران هم دوست داشت تاجماه را برا همین که نمی دونست طلاق چیه؟! و سادهترین عشقبازیها دریغ شده بود از او …
… تااینکه، در گریز از مناسباتِ اجتماعیِ معمول، به ذهن کامران میرسد تا تصادفی ساختگی را صحنهسازی کند برای فرار از این زندگی و توّلدی دوباره با هویّتی تازه و نام و رسمی دیگر و فارغ از دغدغههای سختِ همیشه و از سر بگیرد دوست داشتنیهایش را…
دقیقن نمیدانم اشکال وارده بر این کتاب چیست؟ فقط اینکه، شنیدهام، عدهای از هموطنان به لهجهی استفاده شده در داستان خُرده گرفتهاند و گفتهاند که توهین شده است به ایشان و نمیدانم چه و چه! این روزها، یعقوب یادعلی بیشتر از یکسال است که زندگیاش با هول و هراسِ محاکمه و دادگاه و مجازات و تخفیف و تشدید میگذرد بابتِ داستانی که یکوقتی برمبنای قوانین ِ موجود خالی از اشکال بوده و چندی دیگر، به حکم نمیدانم همان قاعده و قانون و یا …؟! شده است حتمن ابزاری برای … برای چه راستی؟!
آداب بیقراری، یعقوب یادعلی
تهران، نشر چشمه، چاپ اول، ۱۳۸۳، ۱۷۲ صفحه، قیمت ۱۸۰۰ تومان
* * *
شاید هم حق با حسن نراقی باشد و تا ابدالآباد اوضاع ایرانی جماعت همین است؛ “رنگبهرنگ شدن، بوقلمونصفتی، نان را به نرخ روز خوردن، یعنی حاکم معزول را لگد زدن، از جلو میز حاکم منصوب دست به سینه عقب عقب از در خارج شدن، یعنی عصر ۲۵ مرداد تا ۲۷ مرداد به صورت اجتماع راه افتادن و یا مرگ یا مصدق گفتن و عصر ۲۸ مرداد بدون خجالت شعارهای بسیار زننده علیه او دادن، و بعد از ۲۵ سال، شاهنشاه آریامهر!!! را که حذف کلمهای از القابش مجازات داشت در خیابانها پسر رضاگری صدا کردن، و صدها مثال قابل دسترس دیگر… که مجبوریم همه به هم دروغ بگوییم و هر ناملایمی را به جای اعتراض صریح با تظاهر به خود هموار کنیم. این است که برای هیچ مرجع و برای هیچ مقامی ارزش واقعی قائل نیستیم. اجتماع را عرض میکنم، منظورم شخص نیست. به قوانین هم که گفتم پایبندی نشان نمیدهیم، بلکه تسلیم میشویم ولی از روی باور هرگز اطاعت از قوانین نمیکنیم. چون این جرأت را نداریم که رو در رویش بایستیم و صراحتاً با او مخالفت کنیم.” *
* جامعهشناسی خودمانی، حسن نراقی، تهران، نشر اختران، ۱۳۸۰، صفحهی ۱۳۰
... در 08/08/05 گفت:
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: قبلن گفته بودم! در همان راستا این کامنت حذف شد. ناراحت نشوید لطفن.
خاطره در 08/08/05 گفت:
اومدم کامنت بذارم برات…کامنت بالایی رو دیدم..نطقم کور شد!!
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: می بینین که حذف شد آن کامنت!
mohi در 08/08/05 گفت:
کتاب رو خوندم ، چیزی برای گفتن ندارم . فقط امیدوارم اوضاع فرهنگی کشورمان بهتر از این بشود .