آخرین بار، نزدیک به شش ماه قبلتر بود، اوایل آذر ماه که نوشت دارد بعدِ یکسال طولانی برمیگردد… پیگیر احوالاتِ او بودم در غربت. نه اینکه بشناسمش. نه! او هم مرا نمیشناسد. ردّ هیچ کامنتی هم به نام من پیدا نمیشود در اعترافاتش. از این خوانندههای ساکتِ نظارهگرش بودهام. مگر همین یک یادداشتِ آخر که خبر برگشتنش را نوشته است. بهانهی کامنت هم ذوقی عجیب بود برای آن نامهاش. انگاری، بر حسب تصادف به اینجا رسیده بود و بعدِ دیدنِ لینک وبلاگش در این ستون سمتِ چپ، کنجکاو میشود و شروع میکند به خواندنِ نوشتههایم و بعد، او نیز همان کشفی را میکند که من! انگاری یک روح در دو تن با همان سرکشیها و پریشانیها و آشفتگیها و سرگردانیها. {به قول آقا} اگر اهلِ دل باشی، زبان دل را میفهمی. مهم این است که در سطح نمانی و آن رازها و حرفای ناگفتهی مستتر در پشت کلمات پیدا را بفهمی. من، رویا را میدیدم که ایستاده بود پشت عصیانِ دریا و او، دریا را میدید که نشسته بود در خیالِ ناآرام رویا
نمیدانم کجای جهان! خوش به حالت که دریا در تو خانه کرده است این روزها …
* * *
دلم هوای دریا را کرده بود با آن التهابهای زیاد و آرامش پنهان و استواری و توان بیاندازهاش برای زندگی … اینجا تنها حدودی است که از او میشناسم برای کمی پهلو گرفتن و با او بودن و در خودم غرق شدن …
سطرها و پاراگرافهایی را انتخاب کردهام از متن اعترافاتش بیشتر به دلیل مشابهتهای فکری و رویکردیمان. بخوانید. برای خواندنِ متن کامل هم کلیک کنید روی هر سطر، صفحهای باز میشود که پارهای از گستردگی ِ عظیم روح ناآرام ِ دریاست …
* * *
:: من به خدایی که زندگی زنی را به خاطر نجات روح مردی به ویرانی بکشاند، ایمان ندارم… (پاسخ فلوریا به اعترافات سنت آگوستین)
:: آخر برای سالها، بزرگترین رویای کودکیم، ورود به یک مثلث عشقی بوده است!!
:: من در طی این سالها به این تجربه رسیدهام که حتی تور کردنِ(!!) رابرت دنیرو(!!!) هم، طوری که جداْ باورش بشود اگر با تو ازدواج نکند تا آخر عمر پشیمان خواهد بود، کار چندان سختی نیست، چه برسد به یک پسر تنها و دور از خانواده آن هم در مملکت غریب. اما حقیقتی که همیشه کار را خراب میکند آن است که من از مبارزه با حریف ضعیف متنفرم و حریفی که به دوست داشتن اعتراف کند ضعیف است… حالا این وسط، تنها کاری که از دستم بر میآید آن است که بنشینم و دعا کنم او هرگز اعتراف نکند.. یا لااقل به این زودیها نه…
:: از کجا یکدفعه ظاهر میشوی؟؟ همیشه با همان لبخند مرموز!! یکروز توی آسانسور دیدمت.. ملاقاتمان بیشتر از چند ثانیه طول نکشید. موقع خداحافظی گفتی: «خوشحال شدم.» میدانی چقدر ذوق کردم؟! من هم از دیدنت خوشحال میشوم.. باز هم این طرفها بیا… و خدا این آسانسور را برای ما نگه دارد!!!
:: یک کوله پشتی، کمی خرت و پرت، کردیت کارت و پاسپورت. تمام آن چیزی که نیاز است برای رفتن و فراموش کردن… تمام آنچه که من از این دنیا میخواهم… جایی برای گم شدن…
:: پرسید همان قدر که تو دوستش داری او (اپتیموس) هم تو را دوست دارد؟ از حرفش رنجیدم.. آخر تو هم که مثل همه فکر میکنی، همان بده بستانها.. معاملات کثیف انسانی… برای من اهمیتی ندارد.. من همهی آدمهای اطرافم را دوست دارم، خیلی زیاد، لااقل خیلی بیشتر از آنچه آنها مرا دوست دارند.. خوب گاهی هم از دستشان ناراحت میشوم، اما کاری از دستم بر نمیآید، نمیتوانم دوستشان نداشته باشم، جلوی دلم را که نمیتوانم بگیرم، سالهاست که اینگونه زندگی کردهام، سالهاست که بسیار بیشتر از آنچه که دریافت کنم، بخشیدهام.. اگر بخواهم واقعیت را ببینم هیچ بعید نیست اپتیموس حتی به ذهنش هم هرگز خطور نکند که برای من، حتی شده ذرهای خاص است، چه برسد به اینکه من اینطوری عاشقش شدهام، میدانم که نمیتوانم هیچوقت هم این را به او بگویم یا حتی با ایماء و اشاره بفهمانمش.…
محمد امین عابدین در 08/08/05 گفت:
نازنین متاسفانه در سرزمین ما در دریا هم دیوار میکشند.
به قول شاعر (شهیار قنبری) این دیوار زنونه، مردونه کار کیه؟
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: ای آقا. آدم چی بگه … روزگار غریبیست …
راحیل در 08/08/05 گفت:
رویا خانوم این خاصیت وب شماست که همیشه نابترین جملات، تاملات، تفکرات و پاراگرافها رو انتخاب میکند.
چهار ستاره مانده به صبح؛
راحیل عزیز. شما شرمنده میکنی مرا. ممنونم ازت. زیاد.
دربارهی قوانین مورفی هم که خودت نوشتی. میماند اوپانیشاد و مهراوه. من اطلاعاتِ زیادی ندارم در اینباره. منتها، در کتابهای اساطیر و آیینهای بودا میتوان دربارهشان خواند. اگر مطلبی پیدا کردم حتمن خبرش را مینویسم برات. موفق باشی خانوم دقیق و نکتهسنج
راحیل در 08/08/05 گفت:
رویا خانوم ببخشید من سوال داشتم البته اگه برا هر کدوم به اندازه ی تنها چند تا کلمه جوابم رو بدید ممنون میشم :
رویا خانوم شما میدونید مورفی ، اپانیشاد و مهراوه چه کسانی هستند ؟
مورفی من قوانینش رو خوندم :
. هیچ چیزی به آن آسانی که به نظر میرسد نیست.
۲٫ هر چیزی بیش از آن حدی که تصور میشود طول خواهد کشید.
۳٫ چیزی که ممکن است خراب شود، حتماخراب میشود.
۴٫ اگر احتمال خراب شدن چندین چیز وجود داشته باشد، آن یکی خراب میشود که بیشترین خسارت را بزند.
۵٫ اگر پیشبینی میکنید که چهار احتمال برای خراب شدن چیزی وجود دارد و از قبل تمهیدی برای آنها اندیشیدهاید، پس حتما راه پنجمی به طور غیرمنتظره به وقوع میپیوندد.
۶٫ وقایع خودبهخود تمایل به بدترشدن دارند.
۷٫ اگر به نظر میآید که همه چیز به خوبی پیش میرود، پس حتما از چیزی صرفنظر کردهاید.
۸٫ طبیعت همیشه طرفدار خرابیهای پنهان است.
۹٫ غیرممکن است که چیزی را بیخدشه (foolproof) ساخت چون احمقها(fools) نابغهاند.
۱۰٫ هرگاه برنامهریزی بکنی که کاری را انجام دهی، حتما کار دیگری به وجود میآید که باید قبلاش انجام دهی.
۱۱٫ هر راهحلی مسایل جدیدی را به وجود میآورد.
قانون کپیکنندههای مورفی:
قابل کپیبودن هرچیز نسبت عکس دارد با ارزش ان
قانون جاده باز مورفی:
در یک جاده خیلی طولانی که پلی یک طرفه به طور اتفاقی در آن قرار گرفته است و میدانیم که تنها دو ماشین در آن جاده هستند، آنگاه خواهیم داشت: (۱) دو ماشین در جهتهای مخالف هم حرکت میکنند، و (۲) آنها همیشه در سر پل به هم میرسند.
قانون ترمودینامیک مورفی:
وقایع تحت فشار بدتر میشوند.
فلسفه مورفی:
لبخند بزن … فردا بدتر خواهد بود.
ثابت مورفی:
چیزها متناسب با ارزششان خراب میشوند.
نتیجهگیری Jenning از قانون مورفی:
احتمال سقوط نان کره مالی شده از سمت کرهایاش متناسب با قیمت فرش است.
توضیح O’Toole درباره قانون مورفی:
قوانین مورفی خوشبینانه است.
اپانیشاد و مهراوه هم در کتاب شریعتی!
خاطره در 08/08/05 گفت:
راستش آقای مرزبان هم آنجا بود و آقای محمدی… که ناگفته نماند با شیطنت کلی برایمان ترانه زمزمه کرد!!
اما نتوانستم بگویم که برایم امضا کند… هر چند بدم نمی آمد…
تاکسی نوشت رو میخونم و اگر خوب بود… هدیه تولد برایتان کنار میگذارم… خوب است؟ بانوی محبوب من… با آن تمایلات قشنگ و ابی آت…
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: خانوم من به شما چی بگم آخه وقتی اینقده مهربونی. من فدات. بوس. زیاد.
یادم باشه به جاناتان جان بگم یه چندتا امضای آقای مرزبان رو سفارشی بگیره واسمون. ممنونم بابت کادوی پیشاپیش. اون وقت ما چی بخریم واسه تولدتون؟ اگه نگین کی و چی … من میدونم و شما!!! گفته باشم. منم خشن. نیشخند.
ناهید نوری در 08/08/05 گفت:
خیلی زیبا بود دریا و چشم انداز بی کرانهاش …
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: ممنونم که توجه میکنین و میخونین اینجا رو.
محمد در 09/06/16 گفت:
سلام
کنجکاو شدم اسم ” مهراوه ” به چه معناست؟
شما میدونید از کدوم کتاب میشه راجع بهش تحقیق کرد ؟