اگر کتابخوان باشی یا وبلاگنویس، محال است کیفور نشوی بعد از خواندنِ «یادداشتهای روزانهی ویرجینیا وولف»*. تازه، جدای لذّتِ خوبی که با خواندنِ این یادداشتها نصیبِ آدم میشود، کلّی عطش پیدا میکنی برای هی خواندن و چهقدر انگیزه برای زیاد نوشتن. البته این کتاب، گزیدهای است از بیست جلد خاطراتی که خانوم وولف نوشته در طولِ زندگانی و تنها آن بخشی که ربط دارد به نوشتن و خواندن و مجموعهی آثارش که مثلن توضیح داده ایدهی اوّلیه از کجا آمده، چهطور پیشرفت کرده و چهقدر رنج و بلا کشیده خانوم وولف تا کتابی نوشته، چاپ و منتشر شده است؛ حتّا دربارهی بازتابهای منفی و مثبتِ خوانندگان و منتقدان و احساساتِ خوب و ناخوبِ خانوم نویسنده هم.
یادداشتهای این کتاب رو همسرِ خانوم وولف، لئونارد وولف، انتخاب کرده برای انتشار و در پیشگفتارِ کتاب نوشته «خاطرهنویسی برای او (یعنی خانومِ وولف) در حقیقت گونهای ورزشگاه، آزمایشگاه یا کارگاه بود. او معتقد بود خاطرهنویسی نوعی نرمش است که آدم را برای رُماننویسی آماده میکند.»
پیشنهاد میکنم یادداشتهای وولف را بخوانید حتّا اگر همیشه سعی کردهاید کتابهای او را بخوانید و نتوانستهاید! مثلن خودِ من سالهاست تلاش میکنم بلکه رُمان «به سوی فانوس دریایی» را بخوانم و هنوز نتوانستهام! امّا، توضیح و توصیفِ خانوم وولف دربارهی چگونگی نوشتن این رُمان در یادداشتهای روزانهاش کلّی انگیزه داده است بهم برای دوباره دست گرفتن این کتاب.
*یادداشتهای روزانهی ویرجینیا وولف، ترجمهی خجسته کیهان، تهران: انتشارات قطره، چاپ سوّم ۱۳۸۵، ۳۰۴ صفحه، قیمت ۲۹۰۰ تومان {goodreads}، فهرست مجموعه آثار ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) که به فارسی ترجمه شدهاند {اینجا}، اینجا + «قدم زدن روی ابر با چشمانی بسته» عنوان نمایشنامهای که محمّد چرمشیر نوشته با نگاهی به زندگی خانوم وولف و براساس همین کتاب {اینجا و اینجا} + {ویکیگفتارد} و داستان باغ ارواح نوشتهی خانوم وولف.
مرتبط: خانوم دالاوی + فیلم ساعتها {اینجا} و اتاقی از آن خود {اینجا}
مستانه در 09/04/11 گفت:
ممنون به خاطر معرفی این کتاب. سعی می کنم بخونمش
چهار ستاره مانده به صبح در 09/04/12 گفت:
خواهش میکنم خانوم. اگه تونستی بخون با توجه به اینکه وبلاگنویس هستی و کتابخوان حتمن دوست خواهی داشت کتاب رو 🙂
hamid در 09/04/12 گفت:
سلام ایول هی تعریف میکردی من خدا خدا میکردم ترجمه هم داره؟ تا رسیدم کلی خوشحال شدم:) با این تفاسیر باید خوندنی باشه,
“قدم زن روی ابر با چشمانی بسته” این باید جالب باشه
, وبلاگه جالبی داری ها الکی الکی انگیزه ایجاد میکنی مطالعه کنیم , خیلی خوبه موفق باشی 🙂
چهار ستاره مانده به صبح در 09/04/12 گفت:
خدا شنید انگاری حرفتون رو و زود کتاب رو داد ترجمه کردن. چشمک
به نظر من که جالب بود. باید بخونین. الکی الکی انگیزهدار بشین الهی. ممنون از محبت شما
شاد باشین و پیروز 🙂