اگر هنوز به نمایشگاه کتاب نرفتهاید و یا قصد دارید که دوباره بروید، پیشنهاد میکنم سری به غرفهی کتابسرای تندیس بزنید. سپس، رُمان بهار برایم کاموا بیاور و من هومبولتم را پیدا کرده و بخرید.
بهار برایم کاموا بیاور نوشتهی مریم حسینیان است و شخصیت اصلی آن زنی است که داستان را روایت میکند امّا با کلّی ابهام و پیچیدگی. دربارهی این رُمان و لذّت خواندنش اینجا نوشتهام.
گویا، کتابسرای تندیس علاقه دارد رُمانهایی با روایتهای پیچیده چاپ کند. از چه رو؟ آخر، یکی از رُمانهای خیلی جدید این ناشر که داغِ داغ به نمایشگاه رسیده است، رُمان من هومبولتم است. حتّی لازم نیست کسی بگوید که این رمان پستمدرن است و دربارهی سرگشتگیهای انسان معاصر، همین که آدم روی جلد بخواند من هومبولتم، کمی تا قسمتی متوجّه میشود که ئه. آره. اینطور. میگویند رُمان جدید هادی خورشاهیان بین خواب و بیداری، خیال و واقعیت میگذرد و روایت پیچیدهای دارد. هومبولت دارد. صفورا دارد. میکائیل دارد. مرگ دارد. روح مُرده دارد. ارواح مُرده دارد؛ اسفندیار و پرویز. حتّی یک دختر سیزدهساله دارد. اینها را که دیگران گفتهاند، ولی نظر من … یعنی انتظار دارید من از الان شروع کنم به خواندن کتابهایی که خریدم؟