ایزابل ژیرار، نویسندهی فرانسوی، تا الان فقط سه کتاب نوشته است، ولی شانسِ این را داشته که یکی از کتابهایش به فارسی ترجمه شود. چه کتابی؟ «مثل زنبور»
کتاب را چند روز قبل خواندم. ماجرای دختربچّهی فقیری است که مادرش او را در خیابان رها میکند. کِی؟ وقتی پنج ساله است. دختر در کوچه و خیابان بزرگ میشود و مدّتی به پرورشگاه میرود و بعد، فرار میکند و … درنهایت، به خانهی زنی بیوه پناه میآورد و زن هم به او پناه میدهد بهشرطی که دختر برایش کار کند؛ شستوشو و پختوپز و ….
باقیِ داستان شرح کوزتواریهای دختر است و امیدواریها و تلاشهایش. تا اینکه او بزرگ و عروس میشود و کمکم، خانهاش میشود مرکز حمایت از بچّههای فقیری که در کوچه و خیابان پرسه میزنند.
راستش، من خیلی دوست داشتم این کتاب را بخوانم. چرا؟ بهخاطر اینکه دربارهی زندگیِ یک بچّهی بیخانمان بود و از طرح روی جلدش هم خوشم میآمد. خُب؟ ابتدای کتاب یک متن مقدمهطوری آمده که میگوید شخصیت اصلیِ داستان واقعی است. در برزیل زندگی میکند و مدیر مؤسسهی «شهد عسل» لست. ایزابل ماجرای زندگی او را نوشته است. دیشب، گوگل کردم و دیدم ای دل غافل. نگو خانومهی نویسنده برای کتابش جایزهای هم گرفته است. اوّل خیلی تعجّب کردم. بعد گفتم خب وقتی از سریال «آوای باران» این همه تقدیر و تشکر میشود، چرا به خانوم ژیرار جایزه ندهند؟
کتاب برای بزرگسالان چاپ شده، ولی اگر از آن دسته پدرها و مادرهایی هستید که بچّهی دوازده، سیزدهساله دارید و معتقدید بچّه باید کتاب آموزنده بخواند و دوست دارید عاقبتِ درسنخواندن و زیرآبیرفتن و دنبالِ قروفر بودن و عاقبتِ درسخواندن و تلاش کردن و ناامید نشدن را جلوی چشمِ بچّه بیاورید، «مثل زنبور» جوابگوی این نیاز هم است.
خلاصه، همین. کتاب را نشر آموت با قیمت ۷۵۰۰ تومان چاپ کرده است.
پینوشت)؛ نمیدانم چرا، ولی وقتِ نوشتنِ حرفهایم دربارهی این کتاب یادِ دخترکی ده ساله، از بچّههای کتابخانهی کانون پرورش فکری در کرج، افتادم که مدام میگفت «خانوم! میشه یه کتابی معرّفی کنین که آدم رو به گریه بندازه؟»
حسین در 14/04/15 گفت:
سلام
RSS سایت مشکل داره لطفا درستش کنید
*
*
*
چهار ستاره مانده به صبح؛ سلام و ممنونم که گفتین. درستش کردم.