آفتاب خانوادهی اسکورتا اثر لوران گوده ترجمهی آزاده حسینیپور. نه نامِ کتاب و نه اسم و رسمِ نویسنده و مترجم و نه حتی طرح روی جلد و یا نوشتهی پشتِ جلد کتاب برایم جذابیتی نداشت. فهرست جوایز نویسنده و پُز ترجمهی کتاب به نمیدانم چند زبان زندهی دنیا هم فایدهای نداشت. در این سه سال، هولدرلین سههزار بار به من گفت که این کتاب را بخوانم و هر سههزار بار گفتم باشد و کتاب را دست گرفتم، ولی نتوانستم بخوانمش و دوباره آن را توی کتابخانه گذاشتم تا چند روز قبل… هولدرلین برای سههزار و یکمین بار گفت این کتاب را بخوان و من هم برای سههزار و یکمین بار کتاب را برداشتم. با این فرق که خودم را مجبور کردم بیشتر از سه صفحه بخوانم. به خودم گفتم اگر تا صفحهی سی خواندی و خوشت نیامد، روالِ قبل را تکرار کن و کتاب را به کتابخانه برگردان و دیگر سراغش نرو. شرطم با خودم جواب داد و با وجود ترجمهی عذابآورِ کتاب! بعد از خواندن سی صفحه مجذوبِ ماجراهای عجیبِ خانوادهی اسکورتا در جنوب سوزانِ ایتالیا شدم. طوریکه دیگر دلم نمیخواست کتاب را زمین بگذارم. نمیدانم چرا. شاید برای اینکه توصیفهای آقای گوده از شهر نکبتیِ مونت پوچیو مرا به یاد یزد میانداخت و سکوت و آفتابِ لعنتیاش. شاید هم بهخاطر اینکه ایتالیا را دوست دارم. داستانِ کتاب از سال ۱۸۷۵ شروع میشود و تا ایتالیای امروز کِش میآید و ماجرای زندگی چند نسل از یک خانواده را تعریف میکند. خانوادهای که میخواهد از سایهی یک نفرین خلاص شود و به دنبال راهی است تا سرنوشتِ نفرتانگیز خودش را تغییر بدهد. بهنظر من اسکورتاها دیوانهی دیوانهاند. این دیوانههای دوستداشتنی دارند مرا هم دیوانه میکنند و حرفها و کارهایشان از سرم بیرون نمیرود و مُدام مجبورم میکنند هی کتاب را بردارم و جملههایی که علامت زدهام، دوباره و دوباره بخوانم. اسکورتاها انگیزهی تلاش را در من بیدار کردهاند و همین معجزه آنقدر بس است که بخواهم کتابهای دیگر آقای گوده را هم بخوانم؛ فریادها، تندباد، الدرادو، مرگ شهریار سنگور و دروازهی دنیای مرگ را.
انتشارات روزنه. قیمت: ۲۰۰۰ تومان! چاپ اول ۱۳۸۴.
دکتر کتابفروش در 15/08/20 گفت:
سلام خانم نویسنده نمیدونم من رو یادتون هست یا نه.
بعد کلی سال دوباره پست گذاشتم. ممنون میشم قدم رنجه فرموده سری به ما بزنید.
*
*
*
*
چهار ستاره مانده به صبح: سلام. یادم هست. خوبید؟