فکر میکنم باید بگذارم به حساب خوششانسیام که هفتهی گذشته هر کتابی که خواندم، به خواندنش میارزید. راضیام؛ هم از انتخابهای خودمان و هم از کتابهایی که هدیه گرفتهایم.
بعد از مجموعه داستانِ میخواستم نویسنده شوم، آشپز شدم ازتان دعوت میکنم تا نفس عمیق* نوشتهی یوریک کریممسیحی را بخوانید. من طرفدار داستان کوتاه نیستم و تا بتوانم سعی میکنم از خواندن اینجور کتابها – بهویژه مجموعه داستانهایی که نویسندههای ایرانی نوشتهاند – فرار کنم. بااینحال، داستانهای آقای کریممسیحی خاصیتِ دیگری داشتند و چه ممنونم از دوستی که کتاب را به ما هدیه داد.
این کتاب هشت داستان دارد. بعضی از داستانها کوتاهاند، هفت هشت صفحهای، و بعضی هم طولانیترند. من از همان داستانِ اولِ کتاب با زبانِ نویسنده انس گرفتم و البته، قصّه هم کشش داشت. ماجرای زن و مردی بود که با کلی ذوق و شوق انتظار کشیده بودند تا بچّهشان به دنیا بیاید و بعد، بچّهی نورسیده بیخواب از آب درآمده! یعنی چی؟ یعنی بچّهشان خواب نداشت و مُدام بیدار بود و آویزانِ پدر و مادرش. بعد؟ دردسرهای همیشهبیداریِ بچه کمکم باعث میشود نعمت و لطفِ داشتن فرزند از یادِ زن و مرد برود و فقط درگیرِ مصیبتهای بسیاری باشند که سرِ مرضِ بچّه برایشان میبارد. داستان دربارهی موقعیتِ سخت و دشواری بود که سرد و تلخ روایت میشود. همانطور که باید. برای همین خواندنِ آن دلنشین است و ته قصّه آدم دلش میخواهد مادرِ خسته و افسرده را در آغوش بگیرد و آب توی آسیابِ تصمیمِ شیطانیاش بریزد!
“اختلاط” هم یکی دیگر از داستانهای خوب کتاب بود که طنزِ یواش داشت و نویسنده خیلی ظریف و شیک دربارهی روابط زناشویی نوشته بود. البته، بیشتر داستانهای کتاب دربارهی روابط زن و مرد بود، ولی هر کدام ازمنظری متفاوت. مثلن داستانِ آخرِ کتاب ماجرای مردی است که ناغافل باخبر میشود که سرطان دارد و فقط سه چهار ماه مانده به مرگش. قصه را دو نفر روایت میکنند؛ یکی همین آقاههی دمِ مرگ و دیگری، زنش. ماجرا هم از جایی شروع میشود که مرد دارد تلاش میکند دل از همسر دلبندش بریده و دارد نقشه میکشد تا دستِ زن را در دستِ همکارِ همسر مُردهاش بگذارد. چرا؟ که با خیالِ راحت بمیرد و بابتِ زندگی زنش نگران نباشد! بعد؟ داستان را بخوانید، غافلگیر میشوید.
* نشر آموت. قیمت ۱۰۰۰۰ تومان. چاپ اول ۱۳۹۴.