لحظههای انتظار من برای رسیدن زهره جان با حسرتِ خوابِ آرام این آقا گذشت …
زدن چند لقمه نان و الویه توی رگ، برای جانگیری اوّلیه!
مش حسین آقا نیز فالمان را گرفتند در ابتدای ورود
حضور فعّال نونهالان و خردسالان در راستای تقویت زیرساختهای فرهنگی
حالا هی شما گیر بدین به کتاب راز و پنیر و قورباغه و … باور کنین هنوز کتابای جالبی هستن که کشف نشدن!
عمو اژدها!!!
مریم بانو در حینِ انتظار برای بازگشتِ من و زهره از بخش کتابهای کودک
کجاست سایه، نیمکت، صندلی …؟
شکوفایی و نوآوری در صحن مقدّس نمایشگاه. کاری از اینها
آخرین قوت قبل از ترک نمایشگاه؛ کباب ترکی و سس فراوون و نوشابه
* * *
:: دربارهی ترافیک نمایشگاه در تونل رسالت، حق با این خانوم است. ما هم متوجّه شدیم چه فاجعهای است. فکرش را بکنین ساعت دوازده حرکت کردیم از خانهمان.{نشانی:کرج} ده دقیقهی بعد سوار اتوبوس شدیم به مقصد آزادی. بیست دقیقهی بعد، ما در اتوبوسهای ویژهی نمایشگاه حضور داشتیم و ساعت یک بود که اتوبوس رسید به ابتدای این تونل. خیال میکنید چقدر طول کشید تا ما از آن یکی سر تونل بیرون آمدیم؟ بیشتر از سی دقیقهی ناچیز!!!
:: در نمایشگاه یک سرویس رایگان رفت و آمد با ون هم موجود است از درب متروی شهیدبهشتی به مقصد شبستان عمومی و بالعکس. اگر حال ایستادن در صف را دارید، بفرمایید.
:: نظم و ترتیب و نور و غرفه و … همه چیز در بخش کودک به شدّت افتضاح بود.
:: فال حافظ نمایشگاهیمان؛ هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک/ گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک. منظور از دوست همان یار مهربان است یعنی کتاب!
:: ما سعی کردیم در فرهنگ کارت دانشجوی مریم بانو سهیم شویم. الحق، تکنولوژی و فناوری کلّی مایهی پیشرفت است و بهانهی آرامش. ما با هیچ مشکل خاصّی مواجه نشدیم مگر یکی که همان تمام شدن پول کارت بود!
:: در غرفهی کتابهای کودک، نشر افق، مجموعهی بامزهای وجود دارد تحت عنوان جودی دمدمی که پنج جلد کتاب است به همراه تیشرت مربوط. ناقابل است فقط: ۱۳۰۰۰ تومان که با تخفیف میشود ۱۰۰۰۰ تومان و البته، من و زهره جان با استفاده از یک سوپر تخفیف، توانستیم این مجموعه را با قیمت ۷۰۰۰ تومان برای کودکانِ دلبندِ فردایمان تهیّه کنیم.
:: کتابهای خریداری شدهی ما بر اساس آخرین حذف و اضافه + یکسری کتاب پیش بینینشده و یک کتاب که هدیه گرفتیم از زهره جان و کادوی تولّدمان از طرف صدرا جان عبارت شدند از اینها.
این هم فهرست کتابهای تازهخرید؛
-
نشر افق؛ در چشم تاریکی، نفرین خاکستری، با من به جهنم بیا، قدمبخیر مادربزرگ من بود، امروز سی تا ببر را داغون میکنم، جودی دمدمی
-
نشر روشنگران و مطالعات زنان؛ سلاخخانهی شمارهی پنج
-
شرکت چاپ نشر؛ شناخت سازهای ارکستر سمفونیک ۱ و ۲، مبانی نظری موسیقی ایرانی، سازشناسی ایرانی
-
نشر علمی، فرهنگی؛ رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی
خیاط باشی در 08/08/05 گفت:
هی تبلیغات کن برا غذا و آب و نوشابه…
کتابهای استادت رو بنویس تا دعوا نشدی
گواه در 08/08/05 گفت:
دوست بزرگوار
امروز توفیق آشنائی با گروه طرح نو را داشتم و این هم یک توضیح ضروری در مورد نقاشی که نوشتید:این کار "لند آرت "است و با استفاده از ترکیب خاکهای متفاوت و رنگارنگ "هرمز "تهیه شده است.به گفته هنرمندان این گروه هرمز ۳۶ رنگ خاک متفاوت دارد!
پایدار باشید
چهار ستاره مانده به صبح؛
ممنونم بابت توضیحتون.
سارا در 08/08/05 گفت:
منم دلم نمایشگاه می خواد!
اما وقت ندارم خب!
چی کار کنم؟
پاپتی در 08/08/05 گفت:
سلام…غذای آماده نخور! اون هم الویه! کلی مواد نگهدارنده دارد بعد افتادی مردی نگی چرا نگفتی!…حالا خودت می خوای مریض شی چی کار داری به مش حسین آقا؟ به اونم از این غذاهای چیز دادی ها؟!…پسرهی خرس گنده خجالت نمی کشه توی کالسکه خوابیده؟!…یکم دقت کن!…به لب ها و لباس این اژدها!…این خاله(شاید هم عمه!) اژدهاست نه عمو!…چه همه چیه بچهاش رو هم خریده!…روپوش مدرسه و اینا رو نخریدی چرا؟…فک کنم فقط بابای بچه کمه!…پس بیماریهای گوجه فرنگی کو؟! :دی…
راستی…من نگران شما شدم بابت آن توضیحی که در آن مورد دادید…۱۳سال پیش تا کنون همینجوری ماندن…من نگران شما هستم!…
یا حق…
چهار ستاره مانده به صبح؛
سلام. ما از آن الویه به قدر دو لقمه خوردیم. مش حسین آقا هم دوست نداشت. تف کرد روی زمین. فقط زهره خورد که اگر بخواهد بمیرد کاری برنمیآید از دست ما.
پسرهی خرس گنده یعنی چی؟ به طفلک معصوم نازنین میگویید!!!
ما به لب و لباس اژدها جان دقت کردیم. منتها ما بچه که نیستیم، توی دل اژدها یک مرد ایستاده بود. خودتان بودید خوشتان میآمد صدایتان کنند عمه یا خاله؟ لباس و لب و لوچه که جنسیت آن آقا را تغییر نمیدهد!
خرید وسایل بچهمان تکمیل نشده است هنوز. فعلن عروسکجاتاش تکمیل است که به دلیل ضیق وقت نشد عکسشان را بگذارم!!! نگران نباشید بابای گوربهگورش هم میآید!
ما بیماریهای گوجهفرنگی رو نخریدیم. همانجا سیاحت کردیم!!!
بابت آن توضیح و ۱۳ سال و اینا … نگران نباشید. ما بیشفعالی مزمن داریم. میسوزانیم هی. از این رو، چربی اضافه در ما اندوخته نمیشود! شکر خدا زیادی سالم هستیم. نشان به نشان صفحات دفترچهی بیمهمان که غیر از چشمپزشک، دکتری را ندیده است تاکنون.
عزت زیاد
آوامین در 08/08/05 گفت:
این همه کتاب خریدی؟!ماشالله !!!
خاطره در 08/08/05 گفت:
حسودیم شد به اون جودی…حسابی… چون من دیدمش و نتونستم بخرمش!
و بطور کلی گمونم نمایشگاه شما پر بار تر بوده…
جیبتان پر پول…