چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

لابُد جهنمی شده‌ام الان که زده‌ام زیر آن قولی که داده بودم به خودم، آخر من رفته‌ام یک کتابِ دیگر* خریده‌ام از «مصطفی مستور» و خوانده‌ام آن را. فکر کنید چندبار هم و ام‌شب، پای منبر «هولدرلین» هی یادم بود که «هرچه نقطه‌ی اوج به انتهای داستان نزدیک‌تر باشد تأثیر آن بیشتر خواهد بود.» که «نقطه‌ی اوج هر داستان جایی است که تنش در داستان به اوج خود می‌رسد. در این نقطه/ صحنه است که احساس متراکم‌شده داستان ناگهان رها می‌شود و چرخش‌های اساسی در شخصیّت‌ها و رودیدادها رخ می‌دهد.» … ووو …

* مبانی داستان کوتاه، نوشته‌ی مصطفی مستور + {goodreads} + این و این

دیدگاه خود را ارسال کنید