چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

در دل‌شکسته یک نفر شهابِ حسینی، ملقب به یابوسوار، را می‌بینیم که از برادرهای خوبِ بسیج هستند و هم‌دانش‌گاهی خانومِ فوق، سرکار بی‌تا بادران که کپی برابرِ اصلِ چکامه چمن‌ماه بود از لحاظ ایفای نقش در این فیلم. بعد، شهاب فرزند شهید است و این خانوم که نفس خجسته نام دارد، یک دختر جانِ قرتیِ مرفه بی‌دردِ ضد مذهب تشریف دارند با افکار مدرن و فلان که … خلاصه، از سر تصادف، این دو نوگل خندان، مجبور می‌شوند پایان‌نامه‌ی دانش‌گاه‌شان را با هم‌کاری یک‌دیگر انجام دهند و پس از یک‌سری بحث و حرف‌های خنک و ناز و اداهای لوس به هم دل‌باخته می‌شوند و … خب، قصّه که تمام نمی‌شود این‌جا، بعد از باخته‌گی، شکسته‌گی اتّفاق می‌افتد و درنهایت، … فیلم را ببینید. از این داستان‌های الکی‌خوش است که ته‌اش عروسی دارد و آدم دل‌شاد می‌شود از وصل و چه‌قدر مادرشوهرِ فهیم آرزو می‌کند مثل فریبا کوثریِ این‌جا مادرِ شهاب.

۲ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. محمد امین عابدین در 09/06/20 گفت:

    درباره الی…

  2. فرشاد در 09/07/26 گفت:

    گند سینمایی.من این فیلم را بردم خانه بعد از تماشا از اهالی منزل کلی خجالت کشیدم!همه گفتند آخه پسر خجالت نمی کشی این فیلم ها را نگاه می کنی.

دیدگاه خود را ارسال کنید