چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«آبان، این در رو که می‌بینی، این در خونه‌ی ماست. این رنگاش هم که ریخته شده که نمی‌دونم کجاست، مال ماست. بعد این یه لنگه در هم مال ماست. این چیز پیچیده‌ای هم که این‌جا می‌بینی چهارتا میخ داره، مال ماست. یه چیزی هم این وسط داره که آفتاب خونه‌ی ماست. این هم که آسمون خونه‌ی ماست. بعد …. دیگه … دیگه … این سوراخی که این‌جا می‌بینی مال ماست. بعد پشه‌هایی هم که ازش رد می‌شن، مال ماست. این زنگه قفله هم مال ماست ….آبان … شیر آب … چکه هم می‌کنه … مال ماست.»