بعضی وقتها آدم امیدوار است که گذشته میتواند از بین برود. بهنظر شما میتواند؟
گذشتهی هیچ احدی از بین نمیرود بلکه تا قیام قیامت باقی میماند؛ تفاوتی هم ندارد که در چه شرایطی زندگی کرده باشد، چون اساساً همیشه چیزی برای زهره ترک شدن وجود دارد؛ مثلاً وقتی روابط انسان با دیگران از هم میپاشد و یا وقتی از یک مرض لاعلاج رنج میبرد. مسئله اینجاست که انسان با چیزهایی که باقی میماند تغییر میکند و این تازه زمانی رخ میدهد که انسان با شرایط غیرعادی سرو کار پیدا میکند؛ آن هم شرایطی که بیشتر به ضرر انسان است تا به نفع او؛ نمونهاش خود من، که ۱۵ سال آزگار است تحت تعقیب هستم، بنابراین طبیعی است که گاهی از ترس کشتهشدن، بند دلم پاره شود. البته گاهی آدم به شکل عجیب و غریبی به اوضاع و احوال خود عادت میکند بهطوریکه، شرایط ترسناک رفتهرفته تبدیل به شرایط عادی وحشتناک میشود و انسان با مهار ترسهایش، کمکم به صرافت میافتد که «چیزی» به چنگ بیاورد. این حرکت گاهی به نتیجه میرسد؛ اگرچه، خواهی نخواهی، آدم به چیز دیگری رسیده است و انسان کنار خود میایستد؛ کاری که من هم تمام این سالها مجبور به یاد گرفتن آن بودهام؛ اینکه کنار خودم بایستم. درست همانطور که اکنون هم که بحث این جایزه پیش آمده، کنار خودم ایستادهام. من به شکل بسیار عملی مبتلا به اسکیزوفرنی هستم.*