چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

آفتابی بفرست
برفْ‌گیر است دلم.

*

پلک‌هایم، خواب می‌خواهد
خواب‌هایم، ماه.

*

در را که می‌بندی
یک شهر، تنها می‌شود در من.

*

دهانی داری از باران
که رگ‌ها را
پُر از پروانه خواهد کرد.

*

قطاری است کم خون
رگی بی مسافر:
چه اوقاتِ بی‌مایه‌ای بی تو دارم.

سیدعلی میرافضلی
از کتاب «آهسته‌خوانی»، نشر نون، چاپ اول ۱۳۹۱

دیدگاه خود را ارسال کنید