چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

هی پسره، که لوازم آرایشی-بهداشتی فروشی داری توی اون پاساژ کنار خیابون امیری، داشتم فکر می‌کردم اگه اون خانوم بداخلاقه، مامانت نبود، چقدر دوستت داشتما.

  1. 1 بازتاب

  2. سپتامبر 16, 2008: پاتوق « چهار ستاره مانده به صبح

دیدگاه خود را ارسال کنید