از شانسهای زندگی من یکی این که ملیحه شبیهترین تقدیر است به سرنوشت من … نگاه که میکنم، به تاریخچهی ۹ سالهی رفاقتمان، پُر لبخند میشوم بابتِ مرور اوائل آشناییمان که بیشتر بحث بود و اختلافنظر و تفاوت و غربت و … بعدتر، هی یادِ بستنیهای قیفی بزرگی میافتم که طعم طالبی داشت و هر بار که مَلی حقوق میگرفت، برایمان از آن آبمیوهفروشی توی سیدخندان میخرید و در حالِ لیس و ریسه، قدم میزدیم به حرف و خنده … این روزها هم، هر چند او خیلی خیلی دور است، چقدر نزدیکتر شدهایم به هم. دوستش دارم من، نه به این جهت که وقتی همهی اوقات یکشنبهام در ناله و گریه گذشت، او صبوری کرد … دوستش دارم من، نه به این جهت که وقتی جمعه شب دلم خواسته بود یک دل سیر حرف بزنم، او شنیده بود … دوستش دارم من، نه به این جهت که وقتی خدا او را آفرید، به فکر تنهایی من هم بود … دوستش دارم من، نه به این جهت که وقتی … … ووو …
۹ دیدگاه نوشته شده است! »
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
کارگر در 08/08/05 گفت:
خدا ایشان را به شما ببخشاید دوست جانم!
فاطمه در 08/08/05 گفت:
سلام. امیدوارم در کنار خانواده ودوستان همیشه موفق باشید.
ندا در 08/08/05 گفت:
مهم اینه که اون دوست خوبیه و تو دوسش داری دیگه چراش مهم نیست…
فاطمه در 08/08/05 گفت:
باید یک شب نخوابم وپستهایی را که نخوانده ام بخوانم.سرعتتون خیلی زیاده .به رددتون نمی رسیم.
گيتا در 08/08/05 گفت:
دوستای خوب این روزا خیلی کم یابن… خوش به حالت که تو بی نصیب نموندی…
ما که هر چی محبت کردیم جوابی جز بدی نگرفتیم
هر چقدر سنگ صبور بودیم تو لحظه های بیکسیمون تنهای تنها بودی…
اما خیالی نیست… خوشیم که هنوز مرام مون و داریم!!!
خیالی نیست اگه تنهای تنها موندیم… تنهایی هم عالمی داره…
ناتاشا امیری در 08/08/05 گفت:
بالاخره کتاب (عشق روی چاکرای دوم ) به نمایشگاه رسید درمورد جزئیات و دیدن طرح جلد توقیف شده و دو کتاب قبلی ام خوشحال میشوم به وب لاگم مراجعه کنید .البته الان که ارسال کردم هنوز نمایش نداده بود شاید به خاطر حجم عکس کتاب ها باشد
ملیحه در 08/08/05 گفت:
سلام رویا جوووووووون!

مرسی عزیزم ، انتظار نداشتم برام مطلب بنویسی ، الان دوستات فکر می کنن چه خبره
بازم از این کارا بکن. خوشحال میشم
عادله در 08/08/05 گفت:
منم از این ملی ها می خوام !
آریانا آریارمن در 08/08/05 گفت:
زیبا می نویسید به چم راستین واژه
عضو کوچکی هستم،بیگانه ای خموش
یگانه در اوج خویشتن،می توانی مرا پرواز دهی؟
بیا شاید پرواز را از تو بیاموزم.
از روی طاقچه ی اتاقت کمی برایم فریاد بیاور،آخر آرامش در انزوای جان نحیف من جا خوش کرده…….