چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

این یک مای خندان است! از دیروز غمگین گریه‌آلودمان! گرسنه و خسته و افسرده و ... ولی، همچنان بازیگوش و سربه هوا در آن کوچه پس کوچه‌های نرسیده به میدانِ مادر خیابان میرداماد با زهره و ...

بعدِ نمی‌دانم چند سال،* هنوز اندر خم یک کوچه‌ام!!! دوباره با یک رتبه‌ی ناامیدکننده در کنکور ارشد، مجاز شده‌ام برای انتخاب رشته!!! هی یادِ آن یک هفته‌ی بعدِ اعلام نتایج پارسال می‌افتم. چقدر غمگین بودم من. اگر به گزارش اداره‌ی هواشناسی ِ یزدانی خرّم نبود لابُد منم دیگر نبودم بس که غصه می‌خوردم آن روزها در یک رختخوابِ خیس از اشک و اندوه. بی‌خیال! به قولش؛ “سبز برگان درختان همه دنیا را نشمردیم هنوز!

* می‌دونم چند سال! بعدِ سه سال! منتها، به قدر سی سال گذشته بر من همین سه سالِ کذایی!

توجه! عنوان از ابتدای این شعر آمده است.

دیدگاه خود را ارسال کنید