بین اونایی که میخونی و اونی که هستی یه فاصلهی اساسی ایجاد کن
مدّتی نخون و ننویس
حافظ رو توصیه میکنم
و قرآن
و کمی هم گلستان
پی.نوشت ۱ )؛ گیرم هر چی! ولی، اگر کسی که بهانهی وبلاگ و وبلاگنویسی را گذاشته توی دامن آدم، بیاید این حرف را بگوید و توصیه کند که دیگر نخوان! بس است نوشتن! یکطورهایی ناخودآگاه باید گوش کنم به حرفش، جدّی بگیرم توصیهاش را. آخر، همین الانِ وبلاگنویسیام بدون پیشنهاد اوّلیهی او محال بود. ضرر نکردم بابت پذیرفتن پیشنهادش. حالا هم … اصلن، من زیادی تحتتأثیر جذبهی شخصیّتش هستم. گفتم که گیرم هر چی! به خودم مربوط است.
پی.نوشت ۲ )؛ میانگین، روزی یک مطلب هم که حساب کنید، ما وظیفهی خودمان را انجام دادهایم تا پایان خردادماه؛ این هم که مینویسم سیویکمین یادداشت است. {شاهد} حالا شما و این یادداشتها. به قدر کافی فرصت دارید بخوانید و کامنت بگذارید و به لینکهایی که در متن درج شده است، سربزنید.
پی.نوشت ۳ )؛ برمیگردم. حتماً.
{عکس از VOJTa Herout}
آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:
ای لاکردار نا مروت…فکر خودت نیستی لااقل به فکر ما باش

علف هرزه در 08/08/05 گفت:
کمنوشتن بهتر از ننوشتن هست و حتا بهتر از زیاد نوشتن!
من الان دارم فکر میکنم این کدنویس برنامهی شما کیه؟ که الان نوشته: بین اونایی که میخونی و اونی که هستی یه فاصلهی اساسی ایجاد کن. و کامپایلر شما هم لابد مجبوره اجرا کنه!! اجرا نکن یه سینتکس ارور بگیر حداقل!!!
البته فاصله میتونه در محتوا باشه یعنی متفاوت از آن چه هستی بخون. مثلا به جای قران چنین گفت زرتشت بخوان و به جای حافظ شاهنامه. یا اصلا کتاب آشپزی. بهت نمیآد آشپزی بلد باشی!!!!
سارا در 08/08/05 گفت:
منتظرت هستم…..
زود بر گرد…..
در ضمن اهسته و پیوسته بنویسی به نظرم بهتره تا اینکه یهو شونصدتا پست بنویسی بعد دیگه نه………
مهم نیست! در 08/08/05 گفت:
حتی ریزش هوای سرد؟
زهره در 08/08/05 گفت:
بی نام در 08/08/05 گفت:
نوشتن گسستن از زندگی مادی حتی برای لحظه ای کوتاه است…
در کنار ما لحظه ای درنگ کن…
خیاط در 08/08/05 گفت:
عمه داشتی؟
هومن در 08/08/05 گفت:
زرشک
آوامین در 08/08/05 گفت:
سلام…

یه بار حرف وب ننوشتن بود، یادته چی گفتی؟؟؟؟
گفتی من اهل این لوس بازی ها نیستم !!!!!
حالا چی شده؟!!!
آوامین در 08/08/05 گفت:
حالا تکلیف اونایی که همه ی پستهاتو خوندن چیه؟!
سارا در 08/08/05 گفت:
واقعا نمی نویس هان!
آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:
حالا چرا نظراتو تایید نمیکنی؟
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: بچه که زدن نداره. خب اینم تایید!
ابوذر در 08/08/05 گفت:
حالا ببینا!
اینبار که اسم ولایت ما را در پست قبلی آوردی دفعه دیگه هم بیار!
هومن در 08/08/05 گفت:
اصلاح می کنم
اب زرشک
آوامین در 08/08/05 گفت:
من به شدت با چند تا از این دوستات که کامنت گذاشتم موافقم !نیستی الان تا خشانتم رو ببینی که !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوبه اون برنامه نویست رو به قول دوستت نمی شناسم وگرنه یک حالی می گرفتم ازش اساسی !اون یه طرف ما ها یه طرف؟!آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تلنگر در 08/08/05 گفت:
عمرآ ننویسی
کاش بمیری
کاش گم و گور شوی
کاش
ای وای بر من !
در هیأت کسی که نویسنده نبود، ولی ناگزیر باید مینوشت … « چهار ستاره مانده به صبح در 08/08/29 گفت:
[…] با عقل و وقار بسیار! فکر میکنم دیگر ایجاد این فاصلهی اساسی ضرورت قطعی و حتمی پیدا کرده […]