هر جا بهشت نباشد آنجا دوزخ است. ص ۴۹
کریستوفر مارلو (Christopher Marlowe) یکی از سه نمایشنامهنویس (همراه با ویلیام شکسپیر و بن جانسون) بزرگ تئاتر در انگلستان بوده است حدود سالهای ۱۵۶۴ تا ۱۵۹۴ میلادی. یعنی، عمر کوتاهی داشت با همهی نبوغ و نوآوریاش. از او سه نمایشنامهی معروف به جای مانده است؛ تیمور لنگ که در آن ماجرای کشورگشاییهای تیمورلنگ را بازگو میکند. یهودی مالت که سرگذشت مردی ثروتپرست و طمعکار است. دکتر فاستوس که شاهکار ایشان است و دربارهی دانشمندی که روح خود را به شیطان میفروشد. حرص و آز تِم و دستمایهی اصلی نمایشنامههای مارلو بوده است در ماجرای دکتر فاستوس هم دانشمند داستان شهوت زیادی دارد نسبت به دانش و تحصیل و همین باعث میشود که وجدان و عاطفه و ایماناش را از دست بدهد و لعن و نفرین خدا را بخرد.در نمایشنامهی دکتر فاستوس، یکجایی هر کدام از هفت گناه کبیره (غرور، حرص، خشم، حسد، شکمخوارگی، تنبلی و شهوتپرستی) بر دکتر فاستوس ظاهر میشوند و دربارهی خودشان و خصوصیّاتشان میگویند که جالب است معرّفیهایشان. مثلاً حسد میگوید: ” من حسدم. پدرم تنورهی بخاری پاک میکرد و مادرم ماهی خشک میکرد. من سواد ندارم و از همین جهت آرزو میکنم هر چه کتاب در دنیا هست سوخته میشد. از اینکه میبینم دیگران غذا میخورند لاغر میشوم. ای کاش قحطی دنیا را فرامیگرفت و همه میمردند و من تنها میماندم. آن وقت میدیدید چقدر چاق میشدم. ” ص ۵۷
دکتر فاستوس
نوشتهی کریستوفر مارلو، ترجمهی لطفعلی صورتگر، تهران؛ انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۴، ۸۸ صفحه، قیمت ۶۵۰ تومان
البته، چاپ دیگری از این کتاب نیز در بازار هست که قطع و ناشرش فرق میکند. علاوه بر این تفاوتها، فونت نوشتهها در کتابِ منتشر شده از سوی انتشارات علمی و فرهنگی افتضاح است! گیرم، ناشر برگزیدهی هفدهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هم باشد!
درگوشی؛ برای من نکتهی جالب در زندگیاش (اینجا) گرایش جنسیاش بود. دارم فکر میکنم لابُد از چشم عمو ارشادینا دور مانده است همچین نکتهای! وگرنه، شاید به سرنوشت روزنامهی شرق مبتلا میشد کتابهایش!
سارا کوانتومی در 08/08/05 گفت:
من اعتراض دارم .
روزی چند تا کتاب میخونی تو؟
:: چهار ستاره مانده به صبح؛
هیچی به خدا
زهره و مریم در 08/08/05 گفت:
سلام ! احوال؟ خوبی؟


اینجا هوا گرم است. ما امشب به مهمانی می رویم. جای تو خالی است و ما می رویم پیش حمیدرضا .
از تو هم دعوت می کنیم به خانه ما بیایی.
خداحافظ
زهره در 08/08/05 گفت:
سلام مجدد!
اما نفهمیدیم برای چی روضه حوندی الان که ماه شعبان و تولده!!باید مولودی بخونی !!!البته شما هروقت روضه بخونی ما پای منبرتان هستیم .
ما هم برای روضه پایین خیلی گریه کردیم
زهره در 08/08/05 گفت:
در مورد خوابت هم وایستا من که اومدم با هم می ریم!!!!

کارگر در 08/08/05 گفت:
دلم هوس کتابخوانی کرده شدید حیف وقتی ندارم این روزها…
ع ه در 08/08/05 گفت:
شدیدا خوشحالم …
:: چهار ستاره مانده به صبح؛
خیر است. همیشه به شادی. حالا به ما هم بگین چرا خب؟