با هر کس رفیق شدهای نارو خوردهای
با هر کس صادقانه دوستی کردهای دشمنی دیدهای
از رفیقان نارفیق آزردهای
هرجا از سر صفا و راستی دل خویش را بر دست گرفتهای و پیش آوردهای به ناراستی بازگشتهای
از نارفیقان دنیاپرست خستهای
با خویش میخوانی که:
“دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد
آشیان هر جا گرفتم خانهی صیّاد شد”
و ماندهای این دل بیصاحب را به که بسپاری که تنها تو را بخواهد
و پاسخ صداقت تو را با صداقت بدهد
و راستی رفیق بیکلک باشد
در پی آغوش مهری هستی که تو را به خویش بخواند
دلت تنگِ تنگ است برای یک رفیق راست
که ارزش عشق تو را داشته باشد
و تو همه چیزت را نثارش کنی
میخواهی یکی دوستت داشته باشد
میخواهی دلت را به کسی بسپاری که قَدرت را بداند
تو را بشناسد و ارزش محبّت تو را داشته باشد
از حالت باخبر باشد و دردهای درون ناآرام تو را بفهمد
طبیب دردهای جانت شود و مونس تنهایی تو گردد
نیازمندی
و این نیاز تو را یکی باید برطرف کند
و کسی هست … ۱
<><><>
بر سر سفرهی من بنشین؛ با من باش، از من بخواه، با من بگوی، تا من بگریز.۲
به میمنت و مبارکی ِ ماه رمضان با معرّفی کتابِ مناسبتی چهطورید؟ هرچند دعا و این کتابها مناسبت بردار نیست که بخواهیم محدودش کنیم به یک ماه و در خانهی خدا در هر روز از هر سیصد و شصت و پنج روز سال باز است بر روی ما و از این روضههای شاعرانهی مجریهای تلویزیون! من، همیشه از برداشتهای آزاد یا ادبی دربارهی ادعیّه خوشم میآمده و معمولاً بیشتر دوست دارم این مدلی حرف بزنم با خدا تا اینکه دعای عربی بخوانم یا همین ترجمههای سادهی کتابهای دعا را.
آقای محمّدرضا زائری و همسرشان، خانوم سمیّه سادات لوح موسوی دو کتابِ خوبِ سادهی قشنگ دارند با چنین محتوایی؛ سلامنامه و او که دلتنگیهایم را میشناسد…
نیایشهای سلامنامه با تأکید و توجّه بر مقولهی انتظار نوشته شدهاند و مناجاتهای کتاب او که دلتنگیهایم را میشناسد… برداشتی است از دعاهای کتاب مفاتیح؛ مثلاً دعای نور و توسل و کمیل و عهد و فرج و ندبه و سمات و سحر و مکارم الاخلاق و …
خلاصه این روزها، وقتِ نماز و دعا، حالی اگر دست داد، مرا یادتان باشد.
پیوست: هی یادِ صدرا
سلامنامه
نوشتهی محمّدرضا زائری/ انتشارات سروش/ چاپ دوّم ۱۳۸۱/ ۸۵ صفحه/ قیمت ۴۰۰ تومان
او که دلتنگیهایم را میشناسد…
نوشتهی سمیّه سادات لوح موسوی/ ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ چاپ اوّل ۱۳۸۵/ ۵۶ صفحه/قیمت ۵۰۰ تومان
مرتبط:
۱. ص ۵۴ از سلامنامه
۲. ص ۴ از سلامنامه
صدرا در 08/08/31 گفت:
سلام.
نمی دانم ایشان اینجا می آیند و این مطلب را می بینند یا نه. شما جای من. من که حال و حوصله ندارم. ازتان برای معرفی کتاب ها تشکر می کنم.
از بابت پیوست هم ممنون. هی یاد صدرا.
ماه رمضان یاد این نوه تان هم باشید.
اون وقت شما الان وکیل آقای زائری هستین؟ شما به سیبزمینی میگفتی دیبدمینی ما با حاجآقا میرفتیم مکتب! :دی
خیلی یادت هستم. بلکه خدا بزنه پس ِ گردنات و حال و حوصلهات برگرده پسر