چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«مجید قیصری» جایزه‌ی نوبل را که نگرفت، من امّا «گوساله‌ی سرگردان»* را خواندم با این‌که پیش‌تر گفته بودم محال است این کتاب را بخوانم و فلان. یعنی، رسمن کم آوردم در برابر تعریف و تمجیدی که خوانده/ شنیده بودم درباره‌ی داستان‌های قیصری.

«گوساله‌ی سرگردان» هشت‌ داستان دارد که هفت‌تای آن‌ها (ماه‌زده، تلخک، فقط حرف بزن، عود عاس سبز، کابوس‌خانه، نور کافی و مأمور) واقعن کوتاه هستند و یکی، نسبتن بلند؛ داستان گوساله‌‌ی سرگردان.

داستان گوساله‌ی سرگردان درباره‌ی رزمنده‌ای است که از سرتصادف، در روستایی کُردنشین مقیم می‌شود در حوالی یک پایگاه عراقی. چرا؟ به قصد شناسایی موقعیت و این حرف‌ها. او در خانه‌ی فردی ساکن شده با نامی عجیب (ماموستا) که به تازگی مُرده و گاو و گوساله‌هایی داشته به قولِ یارو گفتنی نظرکرده و الی آخر ماجرا.

داستان را از زبانِ همین آقای رزمنده می‌خوانیم که ماوقع را در دفترچه‌ی خاطرات خود نوشته است. نکته‌ای که در این کتاب خیلی جلب توجّه می‌کند. چون داستان‌های قیصری در قالب نامه و یادداشت‌های روزانه نوشته شده‌اند با محوریّت دفاع مقدّس. حالا موضوع داستان یا در خلال جنگ رخ داده است یا بعد از جنگ، مثلن زندگی اسراء.

درباره‌ی این کتاب می‌توانید یادداشت‌هایی که در خبرگزاری کتاب، روزنامه‌ی اعتماد ملّی، سایت انتشارات امیرکبیر و کانون ادبیات ایران منتشر شده را بخوانید. نظر من این است که داستان‌های قیصری، بُعد ماورایی یا عرفانی ندارد. بیش‌تر درباره‌ی آدم‌هایی‌ست متحیّر و سرگردان. علاقه‌ای به موضوع‌های داستان‌های کتاب نداشتم امّا نثر و شیوه‌ی روایت، پرداخت و فرم داستان‌نویسی قیصری را دوست داشتم، خیلی.

*نوشته‌ی مجید قیصری، تهران: نشر افق، چاپ دوّم ۱۳۸۷، ۹۶ صفحه، قیمت ۱۵۰۰ تومان

دیدگاه خود را ارسال کنید