چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

همان‌ام که هستم
نافهمیدنی
مثل هر اتفاق

کافی بود
نیاکان دیگری داشته باشم
تا از لانه‌ی دیگری برخیزم
تا زیر بوته‌ی دیگری
از تخم درآیم

در جُبّه‌خانه‌ی طبیعت
تن‌پوش‌های زیادی‌ست
تن‌پوش عنکبوت، مرغ دریایی، خوش صحرایی
هر کدام درست اندازه است و راحت
تا زمانی که پاره شود

من هم فرصت انتخاب نداشتم
اما شکایتی ندارم
می‌توانستم چیزی کم‌تر باشم

از راسته‌ی ماهیان، موران، انبوه وزوزکنان
پاره‌های منظری که باد این سو و آن سو می‌کشدش
کسی ناخوشبخت‌تر
کسی که برای خزَش
برای سفره‌ی عید پروار می‌شود

درختی گیرکرده در زمین
که حریق به سویش می‌شتابد
علفی که جریان رویدادهای نافهمیدنی
پایمالش می‌کند

آدمی بدذات که زیر فلک
برای دیگران خجسته است

و چه می‌شد اگر باعث بیم
یا فقط انزجار
یا تنها رحم می‌شدم

حتا اگر در قبیله‌ای که بایست
زاده نمی‌شدم و
پیشرفتی نداشتم
تا حالا که سرنوشت
بر من رحیم بوده است

ممکن بود خاطره‌ی لحظه‌های خوش
قسمتم نمی‌شد

ممکن بود از میل به قیاس
محروم می‌شدم

می‌توانستم خودم باشم، بی تعجب
و این یعنی
که کاملن دیگری بودم

{ویسلاوا شیمبورسکا}

۵ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. راد در 09/11/12 گفت:

    می توانستم حساب نیست. می توانم را دوست دارم.

  2. محمد امین عابدین در 09/11/12 گفت:

    auaشعر را دوست داشتم. صداها کار مشترک موتمن و عقیقی چطور بود؟ ضمنا محاکمه در خیابان در راه است…

  3. آوامین در 09/11/13 گفت:

    ]چقدر دوست داشتم این پستت رو…خوبی رویا جان ؟
    ببین دختره میتونی درک کنی دلم برات تنگ شده !!!یه مدته بدجوری دلتنگتم !!!یه جوری !بدجوری یا هرجوری !!!حالا میخوای عصبانی شو یا دعوا کن یا بگو لوس ! خواستم همینو بگم …
    پپپ

  4. تاراز در 09/11/16 گفت:

    سلام دکتر…خبری ازت نیست………زنده ای هنوز در این هستی پوچ ؟ها؟

  5. حسین میدری در 09/11/17 گفت:

    سلام زلال اندیش ژرف احساس!
    سلامی از کرانه ی پر ترانه ی خلیج پارسیان پارسا..

    درود بر وب زیبا و قلم شیوایتان..

    “یک ساحل پر از شعر” با پنج دوبیتی بروز است و چشم براه گامهای مهربانانه و نظرات ارزشمند شما…

دیدگاه خود را ارسال کنید