«به گمانم این یک مسئله فرهنگیست. یا اجازه بدهید بگویم یک مسئله ملی. ما به سختی دل میکنیم از چیزهایی که به آنها انس گرفتهایم. حتا اگر این چیز توسری خوردن باشد. ما هراس داریم از تجربه کردن امر ناشناخته. شاید بشود گفت ما ملتی هستیم عمیقاً محافظهکار.»
«اصلاً لازم نیست آدم مثلاً بکت خوانده باشد تا تحتتأثیر او قرار بگیرد. خب بکت هم آدمهایش را از همین اجتماع میگرفت. کافیست شما در خیابان بر بخورید به یک شخصیت بکتی تا تحتتأثیر بکت قرار بگیرید.»
«اتوبیوگرافیک بودن یا نبودن یک اثر اصلاً تعیین کننده نیست. مهم این است که نتیجه کار ادبیات باشد. اگر کسی نویسنده نباشد بعد از نوشتن یکی دو اثر اتوبیوگرافیک میرود پی کار و زندگیاش. اگر هم کسی نویسنده باشد نتیجه کارش همیشه ادبیات است خواه از زندگی خودش بنویسد یا از زندگی کس دیگری. چون یک نویسنده واقعی ناگزیر است همیشه دست به انتخاب بزند. همیشه، از همان ابتدا،یک چیزی مثل پرهیب در پشت هر اثری هست. نویسنده در جهت شکل دادن به آن پرهیب ناگزیر است چیزهائی را حذف کند و چیزهائی را از خودش به هم ببافد تا آن پرهیب جان بگیرد. غیر از این باشد هیچ معنایی را آن اثر افاده نمیکند.»
رضا قاسمی، نویسندهی بهترین رُمانِ دههی اخیر؛ همنوایی شبانهی ارکستر چوبها