چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

من که از سوء القضای دی‌شب نوشتم چرا از حسن‌ القضای امروز نگویم که با هم رفتیم باغِ ملّی و تاریخِ کوچه‌های قدیمِ تهران را ورق زدیم و توی حرف و رؤیا برای خودمان خانه‌ای ساختیم که ساده بود با بوی خنده و گرمای آینده. حالا پشت مونیتور نشسته‌ام و چه‌قدر عکس‌ دونفره‌ی پُرلبخند دارم که عطر این بهار را در همه‌ی فرداهای سرد و سخت منتشر می‌کند.

* * *

پیش‌نهاد می‌کنم با مترو بروید تا ایست‌گاه توپ‌خانه و بعد دورِ میدان بچرخید. کمی بعدتر، خودتان را ‌می‌بینید در خیابان امام؛ بله، شما ایستاده‌اید در مجاورتِ سر در باغ ملّی. این‌جا میدان مشقِ سابق و ام‌روز شما جای آن قشون عظیمِ قاجار را خالی کنید؛ از ذهنِ سنگ‌فرش‌های این خیابان بگذرید و حافظه‌ی ستون‌های آجری ساختمان‌های کهنِ آن زمان را لمس ‌کنید. به روح زنده‌ی کاشی‌های فیروزه‌ای سلام کرده و از اشتیاقِ پنجره‌های هلالی بگذرید و خودتان را غرقِ لذّت کنید با خیال‌های شیرینِ دور…

اگر رفتید به تماشای سر در باغ ملّی، موزه‌ی سکه، پست و موزه و کتاب‌خانه‌ی ملک را هم در مسیر خواهید دید و در آن حوالی، موزه‌ی صلح را. بعد هم بروید پارک‌شهر، عجیب بهاری شده است و با آن آب‌نما و گل‌های رنگارنگِ خوش‌بو، بی‌اندازه زیبا.




درباره‌ی سر در باغ ملی و آثار تاریخی و دیدنی آن احوالی این‌جا و این‌جا و این‌جا را بخوانید. دوست داشتید یک نگاهی هم بیاندازید به دانش‌نامه‌ی آزاد شهر تهران و یا سایت گردش‌گری مجازی تهران + قطب گردش‌گری تهران از لحاظ مملکته داریم؟

* … و من چه‌قدر از همه‌ی چیزهای خوب خوش‌ام می‌آید!

عکس‌ها هم از خودمان

۳ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. بیتا در 10/03/28 گفت:

    عکس‌های بسیار زیبایی‌اند، مرحبا به عکاس و به‌قول شاعر؛
    خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار / گر در کنار یار بود خوش بود بهار
    🙂
    خوش باشید همیشه و هر لحظه در کنار هم «همۀ چیزهای خوب» را تجربه کنید.

  2. چهار ستاره مانده به صبح در 10/03/29 گفت:

    مرحبا به شما و دم شاعر هم گرم. چه خوب فرموده‌اند حضرت‌‌شان. چه همه خوش!

    از محبت و آرزوی خوب شما بی‌اندازه ممنونم بیتا جان :* شاد باشی مدام عزیز دل

  3. مهشاد در 10/03/29 گفت:

    زدی به کار تهران گردی تو هم… 🙂 و چه مزه ای می ده لامذهب.. همین حکایت آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم…

دیدگاه خود را ارسال کنید