من با ملیحه و زهره. بهار ۱۳۹۵ مشهد. این دو تا وروجک هم کوکب و کامبیز اند، بچّههای مَلی. یکی سه ساله و آن یکی، هماین اردیبهشت وارد دوسالگیاش شد. برایش جشن تولّد گرفتیم، خودمان بودیم با طاهره و الهه، خواهرهای مَلی و بچّههایشان؛ من که اصلن نشناختم پدرسوختههای فسقلی را. هشت سال قبل، مهسا فقط چهار سال داشت و محمّدمهدی هنوز چهار دست و پا جستوخیز میکرد و گِل باغچه میخورد و حالا خودش را نامزد کوکب میداند و هر فرصتی که پیدا میکند دخترک را بغل میگیرد و میماچد. خواهرها که رفتند، با مَلی باقیماندهی بساطِ کیک و میوه را جمع کردیم و بعد، من پذیرایی را جارو کشیدم و مَلی، پیشدستی و کارد و چنگالها را توی کابینت جا میداد. زهره هم با دو وروجکِ مَلی سروکلّه میزد. دَمِ غروب، چادر چاقچول کردیم که برای نماز برویم حرم. هماینکه به فلکهی آب رسیدیم دیگر شده بودیم محفلِ نقلِ خاطره و انفجار خنده. از ترم اوّل دانشجویی که با بسیجِ دانشکده آمده بودیم مشهد تا آن تابستان که توی ترمینال دعوایمان شد و زهره قهر کرد. مَلی گفت:«یادتونه همهی انگیزهتون این بود که بیان پنجراه شو.رت و س.و.تینِ ارزون بخرین؟» زهره گفت:«یادتونه هر سال سهتایی می اومدیم حرم و دعا میکردیم؛ یا امام رضا (ع)! یه کاری کن سالِ بعد با شوهرامون بیایم، ما دیگه خسته شدیم از هم؟» گفتم:«هی ته این کتابهای زیارتنامه بنویسن حرفِ بیهوده نزنین توی حرم، هی ما چرت و پرت بگیم تا سوسک بشیم.»
خُب که چی ندارد عزیز من. ما رفتیم زیارت، بعد هم سه تا بستنی قیفی با طعم گلاب خریدیم و خوردیم و وقتی رسیدیم به یکی از این عکاسیهای راستهی حرم هوس کردیم عکس یادگاری بگیریم شبیه اجدادِ زائرمان که میایستادند جلوی پرده با تسبیح، دست راستشان را میگذاشتند روی سینه و با آن یکی دست هم دخیل میشدند به تصویرِ پارچهای ضریح. گیرم حالا کمی پیشرفتهتر. تصویر پسزمینه را از توی کامپیوتر انتخاب کردیم و ایستادیم جلوی پردهی سفید و بعد از نیمساعت فوتوشاپکاری، عکس را تحویل گرفتیم در سه نسخه و قرار شد قاب بگیریم عکس را و بگذاریم کنار آن عروسکی که موقع دانشکده سه تا یکشکل خریده بودیم برای خودمان که مَلی زد زیر خنده. یادمان آمد مَلی همآن سال که مهسا دنیا آمد عروسک را به باد داده بود. میدانید، مَلی اصلن خاطرهبازی بلد نیست. این عکس را هم قاب نگرفت و گذاشت توی پاکت و فرستاد برای شهرداری تهران. میپرسید چرا؟ محض شرکت در نمایشگاه عکس زنان و زندگی شهری.
سهشنبهی قبل بود که با اتل رفته بودیم نمایشگاه عکس زنان و زندگی شهری در خانهی هنرمندان ایران و رسمن شگفتزده شدیم از تماشای این نمایشگاه بسکه عکسهای ارائهشده ضعیف بود از لحاظ هنری و فنّی و اینها. بیشتر آنها هم بیربط بود از لحاظ موضوعِ فراخوان. شاید بهتر بود عنوان نمایشگاه را میگذاشتند فعالیتهای زنانِ مسلمانِ ایرانی در یک جامعهی خجستهی اسلامی. چرا؟ خُب، متولّی شهرداری تهران بود. خیال میکردم تأکید اصلی بر شهر تهران است و عناصر زندگی شهری و به تبع آن زندگی زنان در شهر. شهر هم یک شکل و بافت و مختصاتِ تعریفشدهای دارد مسلمن که مثلن جدا از روستا است. زنانِ شاغل در عرصههای مختلف اجتماع موضوع بیشتر عکسهای این نمایشگاه بود، همگی هم محجبّهی مُلَبّس به چادر. حتّا یک عکس از خوابگاه دخترانه بود که دانشجوهای طفلکی با مقنعه و روسری نشسته بودند روی یک تخت دو طبقه، به تحصیل علم مشغول بودند،خیلی جدّی. یا توی یک عکسِ دیگر، پنجتا مادربزرگ با چادرهای گلگلی نشسته بودند کنار هم با یک نوتبوک. لابُد غرض نمایشِ شهرمجازی بود. دو، سه عکس قابلتوجّه هم بود توی نمایشگاه که بهجای شهری، روستایی بودند. مثلن مادری با لباس محلّی و پنج، شش تا بچّهاش که ایستادهاند جلوی خانهی کاهگلیشان. حالا چندتا عکس از مترو با بیآرتی و رانندههای زن هم یود توی نمایشگاه، امّا بازار و فقر و آسیبهای اجتماعی و … باقی مسائل شهری کلهم انگار نه انگار. نه اینکه مملکت گل و بلبل میباشد، بهشتِ برین است ایران.
منتظر اختتامیهی نمایشگاه (+) بودم بلکه اسامی هیأت داوران مشخص شود که نشد. دوست دارم بدانم معیار و ملاکشان برای انتخاب عکسهای این نمایشگاه چه بود؟ دورهی قبل، بهرام بیضایی و ابراهیم حقیقی و …داور بودند و امسال، …گفتم که معلوم نشد. امّا توی دفتر نمایشگاه فقط بد و بیراه بود که ثبت شد از افسوس و تأسف گرفته تا اَه اَه!
اتل متل در 10/06/07 گفت:
هیهات از عکس هایی که لیاقت داشتند و پذیرفته نشدند :))) اسمایلی خود تحویل گیری حاد
چهار ستاره مانده به صبح در 10/06/07 گفت:
والا :))
حتا باید شعار بدیم خونهمون رو پس بدن.
شیواتیر در 10/06/08 گفت:
درود
چند تا نکته رو ذکر می کنم:
۱ – خانه ی هنرمندان سابق و خانه ی هنر بندان فعلی
۲ – وقتی خانم هدیه تهرانی با کلی دب دبه و کب کبه نمایشگاه عکس ! می گذارند توقع بیشتری نمی شه داشت
۳ – مسابقه عکس مترو هم چنین داستانی داشت کاش عکس های برگزیده این مسابقه را هم می دیدید
۴ – از ماست که بر ماست !!! کافیه یه سر به سایت های عکس ایرانی بزنید تا ببینید کسانی را که برای اسم ها و نه عکس ها امتیاز دهی می کنند و نام خود را عکاس می گذارند و کارهایشان … !!!
۵ – هنر نزد ما ایرانیان بود ! و بس
۶ – کاش …