چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

Gloomy Sunday -1999

غم‌انگیز بود؟ آره. کلّی آدم خودکشی کردند. هر سه‌تا عاشقِ زن هم که مُردند. اشک‌ام درنیامد ولی، فکرم هم زیاد مشغول نشد. من هنوز دارم به کلوزر فکر می‌کنم. چی داشت این فیلم؟ اون ناتالیِ خر چرا از من بیرون نمی‌رود؟ این‌قدر هی ذوق کردید برای اینسپشن، فیلم خوبی بود، ولی چرا مُخ مرا نزد که بنشینم به دوباره، چندباره‌بینی‌اش.
بعد دوست‌ام گفت یک‌شنبه‌ی غم‌انگیز اعصاب‌خوردی دارد. من الان خوبم و فقط این‌قدر فکر کردم که چرا زنِ فیلم یک‌جوری بود؛ انگار فناناپذیر، سخت‌جان، کرگدن. خوش‌گل هم بود البته، خیلی؛ ایلونا خانومِ عاشق‌کُش که بلد است چه‌جوری با دوتا مرد زندگی کند با عدالت کامل؛ نصف‌نصف. خارج است دیگر.

لابُد پیامِ آهنگ را نگرفتم. لابُد؟ تابلوئه که نگرفتم و هنوز زنده‌ام.

۱ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. medical coding jobs در 11/01/11 گفت:

    Nice site, nice and easy on the eyes and great content too.

دیدگاه خود را ارسال کنید