فروشِ گشت ارشاد در شبانهروز گذشته هجدهمیلیون تومان بود. البته، فقط در سینما آزادی. درحالحاضر، آقای کارگردانِ فیلم کلّی کف کرده از این رقم و هی برای خودش اسپند دود میکند که توانسته رکوردِ فروش روزانهی اخراجیها و جدایی نادر از سیمین در این سینما را بشکند.
البته، پانزدههزارتومان ما توی این آمار حساب نشده. چرا؟ برای اینکه، ما رفته بودیم سینما ماندانا. آنورِ تهران. چرا آنور؟ به دلایل شخصی. با اینکه اخبار از هجوم ملّت برای تماشای این فیلم گفتهاند به استحضار میرساند سالن مملو از جمعیّت نبود. کلّی صندلی خالی بود. البته، جلوی گیشه یک نفر آقای جوان را دیدیم که میگفت چندتا سینما رفته و دست خالی برگشته و بعد، دیده گشت ارشاد در ماندانا نمایش داده میشود هنوز.
خلاصه، فیلم را دیده و پسندیدیم. طنز بود دیگر. یک طنزِ اجتماعی که مرا به خنده و گریه انداخت. هرچند نماها و اشارهها و سکانسهایی بود که خیلی نمایشی و غیرواقعی بود، ولی از حق نگذرم بدتر از زندگی خصوصی نبود. خیلی بهتر بود. دستکم سه هنرپیشهی مردِ گشت ارشاد خیلی خوب بازی کردند. فرخنژاد که کلن کارش درست است. بهنظرم، پولاد هم نقشِ عطا را خیلیخیلی خوب بازی کرد. بهترترین بازیاش بود. قبلتر، ساعد سهیلی را در فیلمی، چیزی ندیده بودم، ولی انصافن او هم خیلی خوب بازی کرد بااینکه نقشِ راحتی نداشت.
البته، ایدهی فیلم مرا به یاد اسب حیوانِ فلانی است میانداخت. آنجا هم عطاران در لباسِ برادرانِ نیروی انتظامی سوار بر موتور جیبِ مردم را خالی میکرد. اینجا، عبّاس و عطا و حسن در لباسِ برادرانِ ناهی از منکر و آمر به معروف (درست نوشتم؟) با وَن گشتِ ارشاد به همین امر مشغول بودند و از مردم باج میگرفتند بهخاطر عدمحجاب و گپوگفت در پارک و اینها.
دیگر؟ هولدرلین میگوید لابُد نقشِ هاشمپور هم کوتاه شده بود. هاشمپور؟ بعله. جمشید هاشمپور نقش یک آدمِ پولدارِ کثافتِ بیپدرومادر را بازی میکرد. یحتمل، آنچه ما از او و دخترهی توی فیلم دیدیم دچار ممیزی شده بود.
خُب، همین.