:: قبلن دربارهی کلاسـبازیهای حسنکچل نوشته بودم و خب، دیگر لازم به توضیح نیست. عکس گویاست و مهلت ثبتنام هم تمدید شده است.
:: روز شنبه، اول مردادماه چندتا برنامهی فرهنگی در سطح شهر تهران برگزار میشود. مثلن، پنجاه و پنجمین نشست ماهانهی شعر طنز شکرخند، از ساعت چهار و نیم بعدازظهر در فرهنگسرای ارسباران (توضیح بیشتر) نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «ایستادن زیر دکل فشار قوی» نوشته داوود غفاززادگان از ساعت پنج و نیم بعدازظهر در فرهنگسرای خاوران (توضیح بیشتر) دیدار با فاضل نظری، از ساعت شش بعدازظهر در کافه فروشگاه مرکزی شهر کتاب (توضیح بیشتر)
:: بابا باتریدار میشود کتابِ رضا ساکی است که من دو جلد از آن را خریده بودم، از مؤسسهی گلآقا، با تخفیف. بعد توی میدان آرژانتین سوار اتوبوسهای میدان انقلاب شدم که برگردم خانه. زنِ جوانی نشسته بود کنار من و من داشتم کتابِ تاریکیِ هیوا مسیح را میخواندم. زن پرسید: انجیل میخوانی؟ گفتم نه و بعد جلد کتاب را نشانش دادم و گفتم که اسم نویسنده هیوا مسیح است و ربطی ندارد به عیسا مسیح. زن گفت: آهان. ولی سرش را از توی کتاب بیرون نیاورد. دست کردم توی کیفم، یکی از باباهای باتریدار را دادم بهش و گفتم برای شما. پرسید: کتاب خودتان است؟ گفتم: یعنی من رضا خانومِ ساکی هستم؟ خندید. گفتم که من کتاب را نخواندهام هنوز، ولی شنیدهام که طنز است و داستانِ بدی هم نیست و شاید شما خوشت آمد. زن کتاب را گرفت و تشکّر کرد و بعد شروع کرد به خواندن تا وقتیکه اتوبوس حرکت کرد. زن گفت که آب مروارید دارد و نمیتواند توی ماشین کتاب بخواند و چشمهایش درد میگیرد و گفت همین که برسد خانه، باقی کتاب را میخواند. من باید حرفی میزدم؟ مثلن میگفتم عیبی ندارد؟ یا بله، من اجازه میدهم بقیهی کتاب را توی خانه بخوانی؟ فکر کردم اصلن چرا برای من توضیح میدهد؟ چیزی نگفتم و زن کتاب را گذاشت توی کیفش.
حالا چرا دارم خاطرهی آن روز بعد از سه ماه تعریف میکنم؟ برای اینکه موضوع چهل و چهارمین نشست «دگرخند» نقد و بررسی این کتاب است. این جلسه روز دوشنبه (سوم مرداد) در حوزهی هنری برگزار میشود و برای کسب اطلاعات بیشتر بهتر است کلیک کنید اینجا.