خواندنِ خاطراتِ سفرِ خارجِ دکتر میرجلالالدین کزّازی تمام شد. سه هفتهی قبل بود؟ شاید. منهای پایانِ کتاب که دربارهی سفرِ آقای دکتر و همسرش به جنوب اسپانیاست باقی خاطرهها شبیه همان بود که قبلن اینجا نوشتهام. الان میدانم که دکتر کزّازی گاهی شعر میگوید و گوشهی دفترش مینویسد. موسیقی دوست دارد و البته، غذا. آن هم غذاهای ایرانی. آنطور که از خاطراتش فهمیدهام آقای دکتر مثل بیشتر مردهای ایرانی به غذا خیلی اهمیت میدهد و فکر میکند بامزه است. چهطور؟ شوخیهای زبانی یکی از استعدادهای اوست؛ به فارسی و زبانهای دیگر. مثلن به یک یاروی خارجی، که نزد او فارسی میآموخت، یاد داده بود که بهجای «بار» بگوید «میکده». حالا اینکه من فکر میکنم چه بیمزه و آقای دکتر خوشش میآید به خودمان ربط دارد. راستی، ایشان دربارهی کتاب و کتابفروشیهای بارسلون هم نوشتهاند، منتها کم. نکتهی قابلتوجّهاش این بود که تیراژ کتاب در اسپانیا رقمی کمتر از این دوهزار، سههزار نسخه در ایران است. پس لطفن ناشرها/مخاطبهای داخلی اینقدر غر نزنند. دیگر؟ دربارهی زن و زیباییاش هم که قبلن نوشته بودم. متأسفانه/خوشبختانه این موضوع برای آقای دکتر خیلی مهم است و در قضاوتش دربارهی آدمها، بهخصوص زنها، بسیار مؤثر است. یکطوری که شاید من دیگر جرأت نکنم بیبزک و دزک با او ملاقات کنم.
این را هم بگویم که آقای دکتر در صفحههای پایانیِ کتاب، که دربارهی جنوب اسپانیاست، بیشتر دربارهی آثار دیدنی و تاریخیِ آنجا نوشته است. یادداشتهایی که شاید در فهرستکردن نقاط توریستیِ اسپانیا به کار آدم بیاید. البته، اگر کسی حوصله کند و نثرِ سخت و دشوارِ دکتر کزّازی را بخواند.
خُب، من روزهای کاتالونیا را خواندم و بدم هم نیامد، ولی ترجیح میدهم دیگر سفرنامهی اینطوری نخوانم. چهطوری؟ سفرنامهای که زبانِ ساده و روان ندارد و نویسندهی آن یک نفر آدمِ مرفه است که با خرجِ دولت به سفر رفته. فکر میکنم سفرنامهای مُدلِ کتاب مارک و پلو برای امثالِ من جذابتر و مفیدتر باشد. هم از نظر نوع سفر و هم از نظرِ نوعِ نگاهِ منصور ضابطیان به زندگی، ایران و جهان و دغدغههایش.
مرتبط:
+ وبسایت میرجلالالدین کزازی (ویکیپدیا)
+ فروش اینترنتی روزهای کاتالونیا در آدینهبوک
+ در مسیر زندگی: مارک و پلو
+ عالیقاپوی چهلمتری در ورامین
+ روزی روزگاری کتاب…
+ goodreads
عباس در 15/02/03 گفت:
خواندنش نیاز هر ایرانی است.