چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

  Carnage – 2011 

دو تا پسر بچه‌ی ده، یازده ساله با هم بگومگو می‌کنند و بعد، یکی با چوب می‌زند فکِ آن یکی را می‌آورد پایین. دارم قصه‌ی فیلم را تعریف می‌کنم؟ اوهوم. وقتی درباره‌ی نمایشِ خدای کشتار می‌نوشتم با خودم فکر کردم ماجرایش را لو ندهم. چه‌بسا بخواهید اجرای آن را ببینید، ولی الان نظرم عوض شده است. چه‌طور؟ پری‌شب، فیلمِ سی‌نماییِ کشتار را دیدم. آره، در غرب فیلمی هم بر اساس نمایش‌نامه‌ی یاسمینا رضا ساخته‌اند. خب، من می‌دانستم قصه چیست، ولی فیلم را دیدم و  خووب بود، آقا. خوووب. یعنی، دانستنِ این‌که دعوای آن دو پسر باعث می‌شود پدرها و مادرهایشان  با هم ملاقات کنند و بعد، جلسه بگذارند توی خانه‌ی پسری که قربانیِ خشونتِ آن یکی بوده و … هم از لذّتِ تماشای فیلم چیزی کم نکرد. برای همین، دوباره توصیه می‌کنم نمایش خدای کشتار را از دست ندهید. اگر تهران نیستید و نمی‌توانید بروید تئاتر و یا هر چی! حتمن فیلم کشتار را ببنید.

دیدگاه خود را ارسال کنید