چند روزی است که خبرها و حرفها دربارهی انتقال نمایشگاه بینالمللی کتاب به شهر آفتاب است، جایی در جادهی قم، حوالی بهشت زهرا. این انتقال هم موافق زیاد دارد و هم مخالف. عدهای میگویند بیایید دعا کنیم و کمپین راه بیندازیم که نشود، عدهای هم قول و قرارشان را گذاشتهاند و از الان برای اردیبهشت وعده گرفتهاند که پنجشنبه، بعد از فاتحهی اهل قبور، با گل و گلاب در غرفهی ما. من؟ فکر میکنم اتفاق افتاده است و حرف و بحث دربارهی جلوگیری از این انتقال به جایی نمیرسد. انتقال مبارک است؟ بهنظر من، نچ! امتیازهایی مثل خط مترو و اتوبوس رایگان هم دردی از فاصلهی وحشتافزای شهرآفتاب تا نارمک یا کرج و یا یزد دوا نمیکند. دارم دربارهی موقعیتهای جغرافیاییِ خودم حرف میزنم و فکر نکنم با همهی علاقهام به پرسهزنی در نمایشگاه و خرید کتاب بتوانم با این انتقال کنار بیایم. البته، با برگزاری نمایشگاه در آن مصلای خاکوخُلی هم موافق نیستم، ولی… بگذارید یکجور دیگر برایتان بگویم.
پیشازاین، فکر میکردم مشکل کتاب عدمتبلیغات مناسب آن است، ولی حالا میبینم که مشکل اصلی نبودنِ کتاب است. از وقتیکه به یزد آمدهام، تماشای کتاب و خریدنِ آن محدود شده است و مُدام هم کم و کمتر میشود. هزینهی پست زیاد است و کتابفروش شهرستانی برای سفارش کتاب از تهران کلی دردسر و مشکل دارد و برایش صرف نمیکند که بخواهد برای عرضهی کتابهای جدید بزرگسال و یا کتابهای کودک و نوجوان ریسک کند. عقل میگوید که سرمایهگذاری برای کتابهای کمکدرسی، دانشگاهی و رمانهای عامهپسند و کتابهای روانشناسیِ بازاری جواب میدهد. برای همین، معدود کتابفروشیهای شهر از این کتابهای نچسب پُر شدهاند و دستِ ما خالی مانده! خرید اینترنتی هم خیلی اوقات چاره نیست. در تصمیمگیری دربارهی خیلی از کتابها، بهویژهی کتابهای کودک و نوجوان، باید کتاب را ورق زد و تصویر را دید و کمی از متن را خواند و… معاشرت و صحبت با داورهای جایزهی گوزن زرد به من فهماند که وقتی مادر و یا پدر بچهای هستی، این مشکل چقدر بزرگتر است. مُدام دربارهی این حرف میزنیم که چرا پدرها و مادرها برای کتابخوان کردن فرزندانشان قدم برنمیدارند و دست روی دست گذاشتهاند، ولی… میدانید، الان میدانم که خیلی هم تقصیر والدین نیست و خیلی طبیعی است که کسی کتاب نخرد و بچههایی که میشناسیم، به خواندن علاقهای ندارند. وقتی کتابی در دسترس نیست و وقتی کتابی را نمیبینم، چگونه آن را بخریم و به خواندنش علاقه داشته باشیم؟
و حالا، فکر نمیکنم مشکل اصلی عدمتبلیغات دربارهی کتاب است. بلکه بهنظرم با فقدان کتاب مواجهایم. ما به داورهای جایزهی گوزن زرد، حدود صد عنوان کتاب معرفی کردهایم، ولی بیشتر والدین نمیتوانند حتی دو، سه عنوان از این کتابها را در شهر محل زندگیشان پیدا کنند. از آنها خواستهایم به پیشنهاد ما اعتماد کنند و از فروشگاههای آنلاین (مثل جیره کتاب و یا کتاب ستاره) خرید کنند، ولی نتیجهی خرید همیشه بابِ سلیقهی والدین و فرزندانشان نیست. منتها چارهای هم نیست، هست؟
حتا با همهی پُز و حرفهایی که دربارهی نمایشگاههای کتاب استانی و یا طرحها و برنامههای پایتخت کتاب در شهرهای مختلف وجود دارد، هنوز در بسیاری از شهرستانهای کشورمان نمیتوان بیدردسر کتابی را پیدا کرد و خرید. دوست ندارم این را بگویم، ولی دارم مطمئن میشوم همهچیز یک نمایش بزرگ است و فقط همین! چرا چنین حرفی را میزنم؟ بگذارید به شب گذشته برگردم…
نمیدانم در شهرهای محل زندگی شما اوضاع چطور است، اما در یزد مُدام نمایشگاههای کتاب به بهانهی مختلف (هفتهی کتاب، روز دانشآموز، ماه رمضان، دههی فجر و…) برگزار میشود. من به چندتایی از این نمایشگاهها رفتهام و هربار غمگین و متأسف به خانه برگشتهام. بارِ آخر، همین دیشب بود. به نمایشگاهی رفتیم که دو، سه هفته است تبلیغات آن وجببهوجب شهر را پُر کرده؛ نمایشگاه بزرگ کتاب با پنجاه درصد تخفیف! هوسبرانگیز بود؛ نمایشگاه کتابی که هم بزرگ است! و هم تخفیف تپل دارد!
حسینیهی بعثت جایی در وسط شهر یزد است و مسلماً محل عزاداری و برگزاری جلسههای مذهبی. من همیشه خیلی موافق بودهام که از مکانهای اینجوری خیلی خوب بهرهبرداری شود و اینهمه فضا، که به مسجد و حسینیه اختصاص مییابد، در روزهای بیمناسبت بیمصرف نماند. منتها، وقتی به آنجا رسیدیم، شگفتزده شدم؛ ورودیِ ناجور بود و بعد، سالنِ بزرگ که دورتادورش میز چیده بودند؛ بی متصدی و راهنما و کتابها هم مشتی کتابِ بازاری که روی میز پخشوپلا بود. شانس آوردهایم که کتاب قرآن و صحیفه و مفاتیح ارج و ارزش دارد و در چیدن و نمایش این کتابهای عزیز احترام وجود دارد. برای همین، یکی دو میز هم ریختِ خوبی داشت. در میانِ کتابها، چندتایی کتاب داستانی و غیرداستانی بهدردبخور از انتشارات ققنوس هم بود، ولی با قیمتهای دستکاریشده! برای نمونه، کتاب به دنبال کاغذ اخبار روی میز بود که قیمت اصلیاش خط خورده بود. این کتاب اولینبار سال ۹۰ چاپ شده و چاپ سوم آن در سال ۹۳ با قیمت ۹۰۰۰ تومان منتشر شده است. در نمایشگاه یزد، چاپ اول این کتاب موجود بود و پشتِ آن برچسب و قیمت زده بودند، ۱۲۰۰۰ تومان! درست است که کتاب با احتساب آن تخفیف پنجاه درصدی از قیمت چاپ سوم ارزانتر درمیآید، ولی… شما در این کار بیاخلاقی نمیبینید؟ یکجور فریب و یا کلاهبرداری نیست؟ این یک نمونه! فکر میکنم عکسها بهقدر کافی روشناند و وضعیت کتاب و نوع نمایش و عرضهی آن در این نمایشگاه بزرگ! را نشان میدهد.