چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

هی خدا رو شکر می‌کنم که زده است پس گردنِ ما، دست‌کم هیچ نداشته باشد پُر لذّت است خواندنِ کتاب‌های هنر به خصوص امشب که کلّی حال کردم بابت کتاب خواص مواد. بخشی از کتاب درباره‌ی ملات است و مصالح ساختمانی و بنّایی. منم عاشق خاک و خُل و گِل و سیمان! تا به الان نمی‌دانستم ملات‌های ساختمانی هم اسم و رسم دارند با تاریخ و شناسنامه! مثلن درباره‌ی ملات “حرام زاده” چیزی نشنیده بودم! این ملات اسمش باتارد است و مخلوطی از ماسه، آهک، سیمان و آب به نسبت‌های معین که در اثر خودگیری و سخت شدن به ملات حرام‌زاده هم معروف شده است.

این از فهرست محبوب‌ترین وبلاگ‌نویسان در سال ۱۳۸۶!!! این هم از بررسی محتوایی وبلاگستان در سال ۱۳۸۶ که نشان‌دهنده‌ی خطوط القا و دیدگاه‏هایی است از این دست؛ ضرورت حمایت قاطعانه از دولت عدالت‌طلب احمدی‌نژاد، افشای روابط پشت پرده‌ی اصلاح طلبان با مافیای ثروت، انتقاد به شخصیّت‌های اصلاح‌طلب، حمایت از سفرهای استانی رئیس‏جمهور، حمایت از طرح امنیت اجتماعی، انتقاد به خاتمی و گروه‌های اصلاح‏طلب تندرو!!!

به گزارش خبرگزاری خیاط، شرکت مزمز دوباره نسبت به تولید و توزیع تخمه سوسولی اقدام کرده است. علاقمندان می‌توانند کالای نامبرده را با ۵۰ تومان افزایش قیمت از انواع و اقسام بقّالی و چقّالی ابتیاع کنند.

پی.‌نوشت ۱)؛ عکس تزئینی نیست.

پی.‌نوشت ۲)؛ در راستای آموزش هاله‌بینی، امروز موفّق شدیم هاله‌ی جناب (+) را به خیاط جان نشان بدهیم. نبود؟ بعدی؟

دیدین بچّه‌های هفت‌ساله‌ی کلاس اوّلیِ تازه سواددار شده رو که موقع خوندن، صداکشی هم می‌کنند با دست و هی دنبال زیر و زبر کلمات هستن و می‌پرسن که این الفش الان اَ داره؟ سینش اُ داره یا اِ؟ دیشب، یه مهمون کوچولوی این مُدلی داشتیم که حکایتی بود واسه خودش! وقتی من یک بچه گربه‌ی تنهای تنها هستم! رو دادم بهش بلکه بخونه، سرش گرم بشه و کاری به احوال ما نداشته باشه! البته بعدش به … افتاده بودم بس که سؤال کرد درباره‌ی همین فتحه و کسره‌ی کلمه‌ها و عکسای کتاب، که الان دقیقن اون گربه‌ی تنهای کوچولو کدومه؟ پشاملوهه کدومه؟ این گربه سفیده با اون سیاهه چه نسبتی داره؟ … ووو … خدا رحم کرد ما با این بی‌طاقتی‌مون، اولاددار نشدیم، اگه شده بودیم و وضع از همین قرار بود طفلک بچّه‌ام با این مامانش …

پی.‌نوشت )؛ فکرشو بکن؟ من حامله‌ام مثلن. خداییش، خنده‌بازاری می‌شه واسه خودش.

مسأله‌ی پیچیده‌ای نیست. امّا، نوشته نمی‌شود. گفته هم نمی‌شود. عزیز من! تن آدمی شریف است به جان آدمیّت، نه همین لباس زیبا … شعرش را که بلدی خودت. بیا بی‌خیال حرفِ آن وقت من بشویم، درباره‌ی دیشب تو بنویسم که حرفِ رفتن را زدی. می‌دانم “هیچ رفتی رفتِ حقیقی نیست، هیچ ماندی ماندِ ابدی.” من امّا، دلشوره‌ای دارم سخت، که از فردایی می‌آید که تو بی‌خبر رفته‌ای و شده‌ای رفیق موردنظر در دسترس نیست!

می‌دانی نگاهت، چشمهایت، چهره‌ات، قدم که برمی‌داری، سلام که می‌کنی، خوش‌گویی‌ات، سخن‌دانی‌ات، درباره‌ی عشق و عاشقی‌ات که می‌گویی … ذوق‌بخش است و میلِ من به تو مهارشدنی نیست بس که به طرزی عجیب خوبی. شیرینی. همان قند عسل اصلن. حق مطلب را ادا می‌کند در وصف تو و شاید در شرحِ حالِ من که حرف‌هایم مانده پشت سدِّ دلی که … دست‌آخر می‌شکند روزی. روزی که رفته‌ای و نیستی دیگر و برای من، شور و رنگِ خاطراتِ این روزها و شب‌ها باقی مانده و تو صاحب خاطره‌ی فراری، سالِ بعد، این وقت از فصل، کجایی یعنی؟

ببین من هنوزم معتقدم، هنوزم می‌گم زندگی هر کدوم از ما یه هدفی داره و اون برآورده ساختن و تحقق رویای الهی یه. اون وقت والدین، خانواده، شرایط فعلی زندگی‌مون، دوستانِ آدم دقیقن همون شرایط و اوضاعی رو برای ما به وجود می آرن که برای رشد و پرورش ما لازمه. من می‌گم روابط مختلف، بنا به دلیل مشخص و دقیق و حساب شده‌ای به زندگی آدم وارد می‌شن و یا از زندگی آدم خارج می‌شن. هر رابطه و هر دوستی و هر وابستگی و هر علاقه و هر … برای هدف و مقصود معینی بر سر راهمون قرار می‌گیره. ما باید این روابط رو بپذیریم و همیشه برای رها کردن اون‌ها هم آماده باشیم.

من هنوزم خیلی راحت با آدما حرف می‌زنم. ارتباط برقرار می‌کنم. دوست می‌شم و هر وقت هم که خیال کنم دیگه نیازی به ادامه‌ی این رابطه نیست خیلی راحت همه چی در ذهن و زندگی من تموم می‌شه. من می‌گم کارکرد اون رابطه تموم شده است.

نمونه‌اش، مگه فلانی نبودش؟ بود دیگه. ظاهر پُراحساس من دلیل نمی‌شه که تو خیال کنی منطق و عقل ندارم توی رابطه‌هام. حواسم بدجوری هست اتّفاقن. اون وقت، اگه هنوز دارم متهّم می‌کنم خودم رو و یادم نرفته بدی‌هاش، آخه هنوزم هی جلو چشمم می‌آد اون روز. می‌فهمی انگار توی صورت من کوبیده بود!

منظور از دو یادداشت قبلی در پی.‌نوشتِ ابن یادداشت سکوت سنگین و من متهّم می‌کنم خودم را بود.

:

: سکوت سنگین

: این چیه؟
: یه پُست خالیِ پُر از حرف
: همین.
: این پُر از حرف بودنش از کجاش معلومه؟
: از دلش
: از چشماش

: که اینطور

 
 
می‌دونین یه نیرویی هست که مُدام داره سدهای ذهنی و فکری منو می‌شکنه، منو هل می‌ده رو به جلو، آرزوهامو زیاد می‌کنه، عطشمو برای زندگی، همه چی رو دوست‌داشتنی می‌کنه و دگرگون. من از همیشه‌ی عمرم دُرُست‌ترم این روزا

* از اینجا کش رفته‌ام.