انگار در ابتدا قرار بود ستاره ها (فریدون جیرانی) یک فیلم سه اپیزودی باشد که دست آخر به سه فیلم مجزا تبدیل شده است. جلد اول؛ ستاره می شود. جلد دوم؛ ستاره است. جلد سوم؛ ستاره بود.
قسمت ما به جلد دوم این فیلم بود؛ دربارۀ خانوم هنرپیشه ای که اتفاقن اسم فامیل او هم مشرقی است. (من نمی دانم این آقای جیرانی چه صنمی دارد با خانوم مشرقی که هی یاد می کند از او در تمام فیلمهایش) این خانوم قرار است نقش یک زن معتاد را بازی کند و با گریم می نشیند توی پارکی حوالی دروازه غار تا اینکه یک زن جوان جنوب شهری می آید به هوای دوا و این خانوم هنرپیشه خیال می کند اینها همش جزو فیلم است و با آن زن راهی خانه ای می شود که خفن است گویا. آن زن با جسد مردی که شوهرش است زندگی می کند و کم کم کاشف به عمل می آید که جنون زن از کجا آب می خورد و دیگر باید گفت همیشه پای یک خیانت در میان است!!!
+ هنوز پارک وی رو ندیدم اما، به نظر من فقط قرمز معرکه بود. این فیلما خیلی کلیشه ای هستن. هم موضوع و هم پرداخت.
پ. ن )؛ متوجه نشده بودم این ستاره ها چشمک هم می زنند!!! چقدر کودکستان است اینجا به خدا. هی یاد دفترهایم می افتم موقع مدرسه. انگار نه انگار هفت، هشت سالی گذشته است. کی می خوای بزرگ شی دخترک؟ به خودم می گم. ولی من … عینهو کلاغ که از چیزای براق خوشش می آد! از چیزای رنگی خوشم می آد!