خیلی وقتِ قبل، Being There را دیدم. بهنظرم اگر بخواهیم دربارهی تأثیرِ تلویزیون (بخوانید رسانه) بر آدمی حرف بزنیم، خوب است که به ماجرای این فیلم هم اشاره کنیم. قصّه چیست؟ ماجرای باغبانی که از کودکی در چهاردیواری یک عمارت زندگی کرده و معاشرتِ او محدود بوده به آقای خانه و خدمتکارِ پیرش با تلویزیون. برای همین، او کمترین تصوّری دربارهی جهانِ بیرون ندارد، مگر آنچه که تلویزیون به او القاء کرده است. تا اینکه، آقای خانه فوت میکند و او ناگزیر، به دنیای بیرون قدم میگذارد.
فکر میکنم فیلم از تلویزیونِ ایران هم (به اسمِ «حضور» لابد) پخش شده است. حالا، بگذریم. نمیخواهم داستان را لو بدهم، ولی چرا بعد از صد سال یادِ این فیلم افتادم؟
امروز، خبری را در ایبنا خواندم. خبر دربارهی ترجمهی رُمانی بود که با اقتباس از آن فیلمِ ساخته شده است. کتاب را «مهسا ملکمرزبان» ترجمه کرده و «نشر آموت» منتشر خواهد کرد. به نوبهی خودم، خوشحال شدم. برای اینکه فیلم را دوست داشتم و از آنجایی که هر کتابی، از فیلمش بهتر است پس، فکر میکنم اگر رُمانِ «بودن» را هم بخوانم، دوست خواهم داشت.
۱: عاشقانه/ فریبا کلهر/ رمان
۲: پسران گل/ فریبا کلهر/ رمان برای همه
۳: شوهر عزیز من/ فریبا کلهر/ رمان/ چاپ چهارم
۴: کتاب نیست/ علیرضا روشن/ شعر/ چاپ پنجم
۵: خرید قلاب ماهیگیری برای پدربزرگ/ گائو زینگجیان/ مترجم: مهسا ملکمرزبان
۶: اتاق/ اما دوناهو/ مترجم: علی قانع/ رمان/ چاپ دوم
۷: قصههای یکدقیقهای/ فریبا کلهر/ داستان کوتاه/ برای همه
۸: دخترها در جنگ/ داستان کوتاه خارجی/ مترجم: ناهیده هاشمی
۹: پیش از آنکه بخوابم/ اس جی واتسون/ مترجم: شقایق قندهاری/ رمان
۱۰: زن غذا خدا/ جنین راس/ مترجم: آراز ایلخچویی/ چاپ دوم
۱۱: مجموعه داستانهای کوتاه فلانری اوکانر/ مترجم: آذر عالیپور
۱۲: نسکافه با عطر کاهگل/ م. آرام/ رمان/ چاپ دوم
از این فهرست، چهار کتاب را خواندهام؛ شمارهی سه و چهار با شش و هفت. دربارهشان هم در وبلاگم نوشتهام که اگر خواستید روی عنوانِ کتابها کلیک میکنید و میخوانید چه گفتهام/نوشتهام. به شمارهی یک و پنج هم ناخنک زدهام، ولی هنوز نخواندهامشان تمام و کمال. این روزها، سرانهی مطالعهام قابل تعریف نیست. چهار ستاره مانده به صبح هم که … عیان است دیگر. بعله، هنوز جای حروف روی کیبورد را بلدم و میدانم کافیست شروع کنم به نوشتن تا همینجور ادامه بدهم، اما … میدانید، دلم میخواهد سرعتِ اینترنت چُسکی نباشد و وردپرس مثل ایام قدیم باشد و وبلاگم را با مشقّت از داشبوری نیمه لودشده به روز نکنم، ولی نمیشود. میشود؟ این روزها، مُدام حرفِ برایان سلزنیک توی سرم است و از خودم خواهش میکنم … خواهش میکنم هرگز دست از آرزو کردن نکشم. من رؤیایی داشتم که دیگر از آنِ من است و حالا باید ….
:: اردیبهشت که میآمد، خانم چهار ستاره با حالِ منقلبِ هیجانیِ فستموشنطور میافتاد روی داشبورد وردپرس و دربارهی کتابها مینوشت که … که چه کتابی را دوست داشت و حالا دوست دارد چه کتابی را بخرد و اینها. ها. خلافِ این اردیبهشت که وبلاگام سوت و کور بود، هیهیهی.
:: امروز، اولین روز نمایشگاه کتاب است و امسال، دو ناشر تلفن زدند که بیا دَمِ غرفهی ما. یکی برای اینکه کتاب بفروشم و دوّمی برای کارِ خبری. نتیجه؟ اوّلی را بهخاطر اینکه از لحاظ ریالی تطمیع نشدم قبول نکردم و آن ناشر بعدی هم … خُب، تقصیر خودش بود که زودتر نگفت وگرنه برای چهارشنبه بلیتِ تهران میگرفتم. خلاصه، اینجوری.
:: سالِ قبل، پشت دستگاه کارتخوانِ نشر آموت مینشستم تا ملّتِ کتابخر کارت بکشند و من هم بلد شدم چهجوری از پوز ماندهی حساب بگیرم یا شارژ ایرانسل بخرم. البته، کتابهایی هم بودند که دوست داشتم هی تبلیغات کنم تا همه بخرند. مثلِ نامحرم، شوهر عزیز من یا اتاق. امسال، نشر آموت کولاک کرده است. یکی، دو روز قبل صدمین کتابِ آموت هم منتشر شد. چندتایی رمان/مجموعه داستانِ ترجمهی جایزهدارِ حسابی هم در فهرست کتابهای تازهشان هست که باید خواند. مثلِ «باغ سیمانی» از «ایان مکایوان»، «پیش از آنکه بخوابم» از «اس جی واتسون»، «خدمتکار و پروفسور» از «یوکو اوگاوا»، «مثل زنبور» از «الیزابت ژیرار»، «خرید قلاب ماهیگیری برای پدربزرگ» از « زینگجیان گائو»، «یک جفت چکمه برای هزارپا» از «فرانتس هولر» و «امواج گرسنه» از «آمیتاو گوش». این کتابها را وحید روزبهانی، شقایق قندهاری، ناهیده هاشمی، مهسا ملکمرزبان، علی عبداللهی و کیهان بهمنی ترجمه کردهاند. از ایرانیها، خیلی دوست دارم رُمان تازهی «فریبا کلهر» را بخوانم که با نام «عاشقانه» منتشر شده است. چند ماه قبل، اوّلین نسخهی «قصههای یک دقیقهای» را با امضای خانم کلهر هدیه گرفتم که خیلی زود خواندم و خوشم آمد. هی خواستم توی وبلاگم بنویسم که این کتاب را بخوانید. منتهی، بی حرفِ من هم ملّت کتاب را خواندهاند و دوست داشتهاند. برای اینکه توی همین مدّت کم به چاپ دوّم رسیده و از فهرست پُرفروشها هم پایین نیامده است. این کتاب، پُر از قصههای کوتاه افسانهای و لحظههای خوشآیند است. بهنظر من، اگر هر کسی در هر سنی «قصههای یک دقیقهای» را بخواند دستکم چندتایی از داستانهای فریبا کلهر را دوست خواهد داشت.
:: تا الان، یک فهرستِ پانزدهتایی از کتابهایی نوشتهام که میخواهم از نمایشگاه کتاب بخرم. نظرم بر این است که فهرست دیگری هم بنویسم از کتابهایی که میخواهم از دیگران هدیه بگیرم.
+ کتابنامهی نشر آموت را از اینجا دانلود کنید.
* نام یکی از قصههای «فریبا کلهر» در کتاب «قصههای یک دقیقهای» است.
بهار برایم کاموا بیاور یکی از پیشنهادهای سالِ قبلام بود که دربارهی ماجرای رُمان و لذّتِ خواندنش هم در اینجا حرف زدهام. بهعلاوهی اینکه این رُمان نامزدِ آخرین دورهی جایزهی گلشیری هم شد. اگر هوس کردید کتاب مریم حسینیان را بخرید باید قدمرنجه کنید و بروید تا غرفهی کتابسرای تندیس در شبستانِ مصلّا.
***
استخوانهای دوستداشتنی یکی از دوستداشتنیترین کتابهایی بود که سالِ قبل خواندم. یک ماجرایی هم پیوست شده به این کتاب که خودم دوستش دارم و حسِ خوبی به من میدهد. آخر، رُمان آلیس زیبولد را از میانِ کتابهای دست دوّم کتابفروشی اگر پیدا کرده بودم، فروردینِ نود. بعد، فهمیدم کتاب برای صمیمیترین دوستِ سابقام بوده که آن را امانت گذاشته بود برای فروش. این رُمان را انتشارات مروارید چاپ کرده است. طبیعتن، برای تهیّهی آن از نمایشگاه کتاب باید به غرفهی مروارید سر بزنید.