چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

برای شادمانی خودم هزار و یک راه بلدم! نزدیک‌ترین و مستقیم‌ترین راه همین است که بیایم سراغ این مای موزیکِ کامپیوترمان و کلیک کنم روی فایل ششم از نهمین فولدر تا باز هم ساز بزند و برایم بخواند که …

این ساز و آواز تقدیم می‌شود به یک دوست عزیز، نادیده و ناشناس امّا، نزدیک!

بلکه شاد شود دل او نیز هم.

۴ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. فاطمه در 08/08/05 گفت:

    سلام عجب چشمایی داره یاد این گربه به خیر یادمه میگفت روم به دیوار زنم حامله س.

  2. واصح در 08/08/05 گفت:

    الهی قربان لباس پاره، زنبورکش، قد و قواره، سر بلند و آبروش برم!

    دستت درد نکنه عزیزجان.


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    :: ما هم . قابل شما رو نداشت.

  3. هومن - گندم در 08/08/05 گفت:

    انشاالله

  4. خاطره در 08/08/05 گفت:

    خداییش از تو بعید بود…

    برای مهتاب پخش کردم و میگم ببین بانو جانمان با چی حال می‌کنه…
    میگه… خب آره… چیه… خیلی هم بهش میاد…
    منم میگم… نه اصلا نمیاد…
    عوضش عسلی هی حال می‌کنه… و هی پیش رو نگاه می‌کنه…


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    :: به ما می‌آد خانوم! مهتاب جان درست می‌فرمایند

دیدگاه خود را ارسال کنید