خدا بیامرزد ارواحِ همان بلاگری را که بازی وبلاگی را باب کرد در این حدود. دستکم به کار این وقتهای ما میآید که دچار یبوست نوشتن شدهایم (به قول آقا) قصدمان اجابتِ دعوتی بود که از ما به عمل آمد از طرف خانوم مهشاد خانوم برای بازی ترانههای دوستداشتنی
البته، مصلحت بر این بود که ما معذرت خواسته، تن به این بازی ندهیم وقتی دوستداشتنیهای موسیقیایی ما طیف هچل هفتی است از آهنگ و شعرهایی که به تعبیر خاطره بعید است از ما!
ولی، در راستای آبروبَری از خودمان مینویسیم و اصلن خیالی نیست که ما همچنان به موزیکها و ترانههای شاد کودکانه دلبسته ماندهایم و ترجیح میدهیم در وقتِ سرخوشی و هم ناخوشی هی موسیقی تیتراژ کارتون بابالنگ دراز را گوش کنیم و یا حنا دختری در مزرعه و چوبین، ویکی یا همان گربهی آوازه خوان و شعرهای کلاه قرمزی رو! وقتِ عودِ جنگولک بازی هم نازی نازی و یکی پیدا شده صد مرتبه قشنگتر و از این مزخرفات! باقی موسیقیها و شعرهای جدی را هم میگذاریم هر وقت زهره میآید خانهی ما، حظ ببریم از تلاش خواننده و ذوق شاعر و این حرفهایش. تنها که باشم به قدر کافی اخمو هستم و آنقدر جدیّت دارم که باید در جهت تلطیفِ خودم فعالیت کنم. ضمن اینکه فیل ِ ما هی یادِ هندوستان کودکیمان میکند. دلمان شهربازی میخواهد! تشخیص روانشناسیاش شاید سؤء مصرفِ مکانیزم واپسروی باشد!
حجم سبز در 08/08/05 گفت:
تو رویای خانم گل منی
زوربا در 08/08/05 گفت:
خیاط در 08/08/05 گفت:
این بهترین سلکشن بود!